نتایح جستجو

  1. پريا قاسمى

    مهم تاپیک جامع اعلام پایان مجموعه دلنوشته کاربران

    اعلام پایان مجموعه دلنوشته منتخب - دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان
  2. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    پیدایت کردم تو همانی که باید به خاطرت از ریشه ها جدا شد و به عق زدن های ممنوعه پایان داد تو همانی هستی که در آخرین برگ روزگار اشتباهاتم باید به اشتباه و تجربه بنشینی آری تو نتیجه ی روز های کلماتی هستی که با اینکه از دیده رفتی، نشد که از دل بروی و اینجا پایان تمام سردرگمی هاست در انتهای عق زدن...
  3. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    وقتی حریمت دریده می شود و تو ناچارا نمی توانی از آن دفاع کنی ، باید تسلیم شوی و خط بزنی و خط بزنی و خط برنی نمی توانم عریان بنویسم؛ اینجا چشم ها محاصره ام کرده اند.
  4. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    تو آن آرايشِ غليظي كه هرگز به من نمى آيد.
  5. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    وقتي از احساسي كه نبايد؛ گدايي كردي! پس بايد به تحقير ها و لگد هاي هر رهگذري هم عادت كنى. ايـن بِهْ اٌونْ دَرْ
  6. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    زخمی ام از پشت پایی که در پشت سرت خوردم. به گمانم تا آخر عمر این دل باید لنگ بزند
  7. پريا قاسمى

    #هرچیـ از هرکیـ!

    سلام بله خوبم ممنون بابت احوال پرسی.
  8. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    من از نارو های دقایق که تو را به من خنجر می زند باکی ندارم حتی بازی بازی هم بازی ام بگیرد باکی نیست من بدون بازی بازنده ام همانقدر خسته،بیخیال و همانقدر نا امید و این تویی که با خراشه هایت داری خراشم می دهی بدان آنکه بدانی این بازنده؛ تسلیم شدن بلد نیست. ....... این شلاق های باران است که نبودنت...
  9. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    یک روز بالاخره باید از این عق زدن های بی نتیحه رها شد و رسید به عارق های تب دار.
  10. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    در میان خلط های خونی هق هق های جانداری به مشامم می رسد. تا کجا می خوای رها باشی ای "من" تا کجا دشنه بر قلب خودت خواهی زذ این گره های طناب را چه وقت دار خواهی کرد؟ در حالی که این من به وقت طلوع کفن پیچ شده است. 97/12/21
  11. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    این روزها در خیالات و تصویر های گنگ و ممنوعه در حال عق زدنم. نمی دانم چرا با هر فکری به تو پرتاب می شوم به تو و احساسی که خانه خراب کنانه ب رویم چمباته زده است. این طاقت بی طاقت هر ثانیه اش را به من شلیک می کند. ای کاش میدانستی در چه تیربارانی دارم جان می دهم. آخر چگونه توصیف کنم این سگ حالیه...
  12. پريا قاسمى

    دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

    تمام ثانيه هايم با يك تصوير نامعلوم از تو گره خورد آنقدر كور كه گره هاي مغزم رج به رجش اسم تو را درد مى كشند. اين جديد ترين اخبار دلم است پيدا شدن چون تويي در جوار من و گم شدن چون مني در جوار تو اي كاش تو هم ثانيه هايت كمي گره داشتند تا اميدوار باشم به گره گشايي..! ٢٣:٠٠ ٩٧/١٢/١٣
عقب
بالا