روی سایت مجموعه دلنوشته های صدای دل|زهرا افشار کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام اثر: صدای دل
نویسنده: زهرا افشار

v7f_t867_صدای_دل2.jpg

خلاصه:
یه روزهایی میرسه که از هیچکدوم از اتفاق‌های زندگیت سر در نمیاری!
حتی فرق بین راه درست و غلط رو نمیفهمی!
نمیدونی الان چی به نفعته و چی به ضررت!
خلاصه هرجوری که با فکر ناقصت به قضیه نگاه میکنی می‌بینی یه جای کار گیر داره!
معلوم نیست خبرهای خوبی تو راهه یا بد!
حتی نمیدونی که باید خوشحال باشی الان یا ناراحت!
فرقی هم نمیکنه ها ... که آدم خوبی هستی یا نه! واسه همه پیش میاد این لحظه‌ها اینجور وقت‌ها دقیقا همونجاست که خدا میخواد بهت درس توکل رو یاد بده...
میخواد بهت یادآوری کنه که هر کسی که هستی و هر درجه‌ای از ایمان رو هم که داری، تهش باید فقط با خودش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
″تابلوی گمشده″
این روزها و شب ها،
آرامش کم کم از زندگی محو می‌شود...
آرام و بی صدا،
بدون آنکه بفهمم از درون می‌سوزم،
خرد می‌شوم...
درست مانند تابلوی گمشده ی مورد علاقه ام؛
که پس از مدتی در انباری خاک خورده پیدایش می‌کنم و می‌بینم که موریانه ها آن را خورده اند
آرام و بی صدا...

#زهرا افشار

***
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
″ماهم″
همینجایم؛
در دوردست ها...
به ماهم نگاه می‌کنم،
و ذوق می‌کنم که چطور با تابشش برایم لبخند می‌زند...
و این قاب عکسی ست که هر شب
محو تماشایش می‌شوم،
پنجره ی خانه ی تو...

#زهرا افشار

***
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
″پاییز″
من پاییز را،
با تمام رفتنی هایش؛
با تمام بدی هایش؛
و حس و حال عجیبی که هوایش همراه خود به آغوش می‌آورد و تحویلمان می‌دهد دوست دارم.
تمام لحظات آرامش بخشش ارزشمند است،
از قدم زدن در خیابان و خش خش برگ های زیر پایت بگیر،
تا ابرهایی که در یک روز غمناک پاییزی می‌گریند...
پاییز،
فصل تغییر است.
تغییر آدم های زندگیمان،
و یا حتی خودمان...
انگار که پاییز آمده؛
تا آدم را بیشتر در خودش غرق کند!
آنقدر غرق کند که دیگر کسی نتواند نجاتش دهد...
شاید بخاطر همین است که بیشتر آدمیان بدون آنکه بفهمند غرق شده اند...
و در پاییز چمدانشان را بسته و آماده ی سفر در اولین ایستگاه قطار فاصله می‌شوند و بی رحمانه
می‌روند...

#زهرا افشار

***
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
″فصل خاطره ها″
نارنجی پوش های درختان،
اخطاری با خود به همراه دارند؛
که می‌گویند:
«مراقب حادثه ای عاشقانه باشید،
زمین پاییز برای خاطره ساختن به شدت هموار است»
قرمز های تب کرده ای که از شاخه ها به پایین سقوط می‌کنند،
خبر از این می‌دهند که ممکن است خط قرمزهایتان را رد کنید؛
و روزی از تنهایی خسته شوید و معیارهایتان به هم بریزد...
برگ ها و درختان سرسبز،
همه، جایشان را به رنگ های گرم می‌دهند، تغییر می‌کنند،
و خبر از این می‌دهند که فصل در حال تغییر است
درست همانطور که حال تو...
آری، پاییز آمده؛
و تو ،هر چقدر هم بخواهی همان که در بهار و تابستان بودی بمانی دل راضی نمی‌شود!
خصلت پاییز همین تغییر ناگهانی در توست
دل،مانند برگی از درخت رها می‌شود و تنها، میفتد گوشه ای و همراه با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
″بودنت″
چشم هایت را ببند،
به دریا فکر کن.
به امواج گوش بسپار،
به موج هایی که باد،
از آن دور دست ها؛
با خود به آغوش می‌کشد...
و به آغوش ساحل می‌سپارد،
چشم هایت را باز نکن!
حالا به مه فکر کن،
به آن آرامشی که در سفیدی سردش حس می‌کنی
به نم نم بارانکی که صورت و دستانت را قلقلک می‌دهد...
به زمانی فکر کن،
که دستت را از شیشه ی ماشین بیرون برده ای
و بارانک های سرد،
دستت را نوازش می‌کنند...
چشمانت را می‌بندی،
نفسی عمیق می‌کشی،
هوا را می‌بلعی و غرق آرامش می‌شوی.
به لحظه ای فکر کن،
که میان جنگل های شمال قدم می‌زنی،
و از زیبایی و سرسبزی درختان به وجد آمده ای!
حالا،
تمام آرامش این لحظات را یکجا تصور کن،
چشمانت را بگشا...
بودنت، مانند تک تک این لحظات آرامش دهنده است
به شیرینی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
″جاده‌ی شب″
در حال گوش دادن ترانه ای زیبا، از ماشین پیاده شدم تا به سمت خانه برویم، برق ها رفته بود و همه جا تاریک...
تنها صدایی که به گوش می‌رسید،صدای جیرجیرک ها بود.
آن لحظه حجمی از حس خوب وجودم را در بر گرفت که بازگو کردنش برایم سخت است،
یک نگاه به جاده ی تاریک انداختم،
یک نگاه به تنها چراغ آسمان که لا به لای ابرها قدم می‌زد...
جاده را در پیش گرفتم؛
قدم به قدم،
ترانه در گوشم به رقص در آمده بود و من، دست در دست ماهم قدم هایم را شمرده بر‌می‌داشتم تا زمین از خواب نازش بیدار نشود!
امشب هم از آن شب ها بود، آسمانِ چراغانی شده، حس نسیم نوازشگر روی دستانم، شب شاعرانه بود! رو به چراغ آسمانم انداختم و ترانه را زمزمه کردم:
بغض وقتی گریه شد خودکار می‌خواهد فقط...
آسمان روشن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
″دو‌ دل بودنم″
می‌خواستم تو را از خانه ی ذهنم بیرون کنم،
که دستت لای در ذهنم گیر کرد!
و شد بلای جان و این دو دلی ام
حال نمی‌دانم در را باز کنم تا بروی
یا برگردی...؟

#زهرا افشار

***
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
″قلب و عقل″
مدتی پیش،
به تو گفته بودم
ثبات ندارم!
نمی‌توانم درست فکر کنم،
گویی دونفر در من زندگی می‌کند!
یکی عقل و
یکی
قلب...

#زهرا افشار

***
 
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
″صاعقه″
صاعقه میزند،
بر این دل شکسته ی من
آسمان هم رحم نمیکند؛
به این دل ساده ی من،
روزگار نامردی؛
به آسمان هم سرایت کرده،
مواظب قلبهایمان باشیم؛
صاعقه خبر نمیکند...

#زهرا افشار

***
 
امضا : فرزانه رجبی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا