نقد همراه نقد همراه رمان تیغ‌واره |I'M_NEGIN/ توسط شورای ‌نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 294
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
279534

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"تیغ‌واره" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
- داغه!
نگاه ترسیده‌ام را به ساره دوختم و برای چندمین بار تکرار کردم:
- هنوز داغه... تو‌رو‌خدا (تو رو خدا) دوباره زنگ بزن.
انگشتان کشیده‌اش که هر کدام مزین به خالکوبی‌های ظریفی به شکل ماه و ستاره بودند، به سرعت روی صفحه لمسی موبایل بزرگ و سفید رنگش به رقص در‌آمدند. گوشی را به گوشش نزدیک کرد و ناخن‌های ژلیش شده‌اش را زندانی دندان‌هایش کرد. نگران لب زد:
- جواب نمیده... جواب نمیده!
گلویم خشک شده بود. آب دهانم را به زحمت پایین دادم: (پایین دادم و گفتم:)
- یه بار دیگه برو اون لامصب رو امتحان کن؛ شاید استارت بخوره.
سریع از پایین تخت دونفره‌ی پوشیده با روتختی یشمی رنگم بلند شد و با چنگ زدن سوییچ از روی عسلیِ سفید‌رنگِ شلوغ و پُر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
خیلی وقت بود که لباس پوشیده بودم و منتظرِ آمدن آمبولانس نشسته بودیم. کیف دستی بزرگ و مشکی رنگم را برداشتم. موبایلم را در کیف انداختم و کلید آپارتمان را از جا کلیدی چنگ زدم. واحدمان در طبقه سومِ (،) برجِ ده طبقه‌ای بود؛(جمله به اتمام رسیده، نیازمند نقطه هست) پله‌ها را با سرعت باد پایین رفتم. بچه‌ام بغل پرستارِ آمبولانس بود. نفسی آسوده کشیدم و بغضم را کنار زدم. ساره را صدا کردم.
- نمی‌دونم اگه نبودی چکار می‌کردم؛ ممنون... برو خونه‌ت دیگه.
دلش در پی خانه‌اش بود. ریجکت کردن تماس‌های شوهرش با پیام را دیده بودم؛(،) با این حال تعارف زد.
- تارا، می‌خوای بیام همراهت؟ دم صبح میرم خونه.
گونه‌ کک و مک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
دکترِ آن‌کال (on call) و بی‌حوصله معاینه‌اش کرد. سارالم ناله می‌کرد و با هر ناله(،) سرم و قلبم با هم تیر می‌کشیدند. دکتر دارو تجویز کرد. خواست برای دخترکِ نازک تنم (،) سِرُم بنویسد در نسخه‌ی داروهایش، (سِرُم در نسخه‌ی داروهایش بنویسد) که مخالفت کردم. بچه‌ام اسباب بازی(اسباب‌بازی) نبود که دکتر عمومی دارو بدهد و عده‌ای پرستارِ ناوارد با آنژیو او را سوراخ سوراخ کنند! بغلش کردم و به سمت تخت حرکت کردم. آن‌طور که از حرف‌های پزشک فهمیدم، باید چند ساعتی (را) در بخش اورژانس می‌ماندیم که خدایی نکرده دخترم تشنج نکند.
آرام روی تخت کوچک و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
از کیفم وسایل مورد نیاز را برداشتم و عوضش کردم. لباس‌هایش را در نایلون گذاشتم و سرهمی گرم صورتی رنگش را تنش کردم. کفش همراهم نیاورده بودم. جوراب خرسی‌اش را پایش کردم و در بغلم خواباندم و شیرش دادم. بچه‌ام از دیشب گرسنه بود. با ولع شروع به مکیدن کرد. خم شدم و سرش را بوسیدم. علی‌الرغم سال تحویل تواَم با تنهایی در بین دو پرده استریل سبز رنگ بیمارستان، همین که حالش خوب بود برای من کفایت می‌کرد. گوشی‌ام زنگ خورد. به سختی خم شدم و آن را از روی تخت برداشتم. نام ساره روی صفحه خودنمایی می‌کرد. تماس را وصل کردم و موبایل را به گوش و شانه‌ام چسباندم. در سلام پیش‌قدم شدم.
- سلام ساره جانم، عیدت مبارک!
پر انرژی جواب داد:
- صد تا سلام تارا خانوم. عید تو هم مبارکا! خوبی؟ سارال بهتر شد؟
نگاهی به چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani
عقب
بالا