نقد همراه نقد همراه رمان ترانه‌ی سیاه و سفید|بیتا شایان/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 345
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
279534

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «ترانه‌ی سیاه و سفید» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] M.Fakher

NAST

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
8,066
پسندها
55,994
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #2
- آقاجون خبرداره؟
- آره خبر داره.
از جلوی در کنارش زد و با دوتا چمدون که همراهش بود راه افتاد سمتِ خونه‌ی پدریش. مهدیار خواست بره دنبالش که مهدیس دستش رو گرفت کشید و گفت:
- ولش کن پسره‌ی احمق رو بذار بره.
مهدیار یهو چشمش افتاد به من، منی که عین مجسمه سرِ جام وایسادهایستاده بودم و از زور خشم می‌لرزیدم، اومد کنارم و با مهربونی گفت:
- آروم باش،! نمی‌ذارم اذیتت کنه اگه سایه‌ش بیوفته کنارت خونش ریخته‌سریخته است نیار نیست کلمه رو این‌قدر پیچیده کنید فقط فعل رو کامل بنویسید لحن خوندنش هم مثل همونی هست که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NAST

sogol~R

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/5/20
ارسالی‌ها
860
پسندها
11,322
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
سطح
19
 
  • #3
نقدهمراه
پارت 30


بعد از چند دقیقه یهو (یک‌هو) کلافه‌ چشم‌هام رو باز کردم و بهش نگاه . (چطوری چشم کلافه باز میشه؟ بگو چشم‌هام رو باز کردم و کلافه بهش نگاه انداختم ( بهتره توی یه جمله از فعل‌های تکراری استفاده نکنی)
- مهدیار، نمیگی اون کیه؟ (ترجیحا لحن و حالتش هم بگو)
دست از پیانو زدن کشید و برگشت بهم نگاه کرد.
- واقعا هنوز نفهمیدی؟ (!) این‌جا همون‌جایی که گفتم دیدمش و عاشقش شدم.
یکم فکر کردم و گفتم:
- خب یادم نیست تو کی رو آوردی این‌جا!
یهو مغزم فعال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R

sogol~R

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/5/20
ارسالی‌ها
860
پسندها
11,322
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
سطح
19
 
  • #4
نقدهمراه ترانه‌ی سیاه و سفید
پارت 31


حالا چی‌کار کنم که باور کنه؟ برگشتم تو اتاقم و شروع کردم به رژه رفتن و فکر کردن به اینکه چه غلطی بکنم. اون‌جا بود که زد به سرم برم سراغ خوده امیر، الان هم فرصت خوبی بود چون تو عمارت پشه پر نمی‌زد... (نیازی به استفاده از "..." نیست)

***

امیر

تو سالن عمارت نشسته بودم که صدای پیانو رو شنیدم، (پیانو زدن شنیدم)
با فکره این‌که ترانه داره می‌زنه از جام بلند شدم و رفتم بالا سمت اتاق پیانو، از لای در نگاه کردم و دیدم مهدیار و ترانه کناره هم پشت پیانو نشستن و دارن باهم حرف می‌زنن، (.) همه حرفاشون[COLOR=rgb(147, 101...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R

sogol~R

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/5/20
ارسالی‌ها
860
پسندها
11,322
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
سطح
19
 
  • #5
- این چیه آخه؟ این جاش این‌جاست؟
شونه‌ای بالا انداخت و رفت روی مبل کناریم نشست و پاش رو انداخت روی اون پاش.
- خب می‌خواستی چشمت رو باز کنی. (حالت و لحنش هم بگو)
یعنی دوست داشتم با همین کمربند سیاه و کبودش کنم. سعی کردم خودم رو آروم کنم و رو بهش گفتم: ("و" رو حذف کن)
- اومدم ازت کمک بگیرم.
یک تای ابروش رو داد بالا و به جلو خم شد.
- چه کمکی؟!
بلند شدم رفتم دقیقا (دقیقاً) کنارش نشستم که فوری از من فاصله گرفت! بی‌خیال ادامه دادم:
- راستش پریناز مهدیار رو دوست داره ولی مهدیار من رو دوست داره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] AMARGURA

sogol~R

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/5/20
ارسالی‌ها
860
پسندها
11,322
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
سطح
19
 
  • #6
رفتم سمت اتاقش و شروع کردم به در زدن.
- امیر حالت خوبه؟
جوابی بهم نداد که بیخیال برگشتم تو پذیرایی و رو مبل نشستم. با چشم خونه‌ رو از نظر گذروندم. صدسالی هست اینجا نیومدم‌. طبق سلیقه‌ی مزخرف زن‌عموم همه‌چیزه خونه از دم قرمز و نارنجیه. یکم دیگه اینجا بمونم‌ حالم بد میشه‌. اگه به من باشه این خونه‌ رو آتیش می‌زنم تا دلم خنک بشه‌. (خیلی نقطه گذاشتی بعضی جاها بهتره از "؛" یا "!" یا "،" هم استفاده کنی)
کلافه دستی به صورتم کشیدم و نا امید (ناامید) از اومدن امیر خواستم بلند بشم که بالاخره آقا تشریفش رو آورد و دیدم حالش کاملاً خوبه! مشکوک نگاهش کردم و گفتم:
- چیزی زدی که یهو حالت خوب شد؟! معتاد هم هستی به سلامتی.
کنارم نشست و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
عقب
بالا