وحشتناک ترین سوتی های شما

  • نویسنده موضوع Soran
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 70
  • بازدیدها 6,074
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام!:blushing:
با توجه به اسم تاپیک زیاد توضیح نمی دم فقط خودتون وحشتناک ترین (و البته خنده دار ترین) سوتی که دادینو بگید هم باعث خندست و هم عبرت گرفتن! موفق :cold:باشید
 
امضا : Soran

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,276
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #2
یک نفر بهم گفت چند شبه خوابت رو میبنم اشتباهی به جای اینکه بگم
عادیه هرشب یه فرشته مثل جبرئیل رو ببینی گفتم
عادیه هرشب عزرائیل رو ببینی
واینجا بود که من عزرائیل شدم
 
امضا : mehrabi83

masome_a

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/12/17
ارسالی‌ها
689
پسندها
7,774
امتیازها
24,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • #3
بچه ها موقع امتحان بهم گفتن شمارت چنده منم گفتم۰۹۱۹....یهو همه زدن زیر خنده و گفتن منظورمون شماره برگته!
 
امضا : masome_a

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
معمولا نصف دوستان خواهرم رو میشناسم، یکی از دوستاش که چند باری هم دیده بودمش اسمش اعظم بود، بعد از نامزدیش اسمش رو عوض کرده بود گذاشته بود ساینا، یه روز خواهرم با دوستش و نامزد همین دوستش تو پارک قرار گذاشت و اصرار کرد بنده هم همراهشون برم، دور یه نیمکت نشستیم و بعد از احوال پرسی من گیج بلند گفتم
سلام اعظم خانوم شنیدم اسمتونو گذاشتین ساینا!
هیچی دیگه از اون موقع تا حالا دارم جزوه های خواهرمو می نویسم!
 
امضا : Soran

سیده پریا حسینی

مدیر تالار دانشگاه + نویسنده برتر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/11/17
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
16,254
امتیازها
38,073
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
24
 
  • مدیر
  • #5
یه بار داشتم با پسرخاله م در مورد دوستی های مجازی حرف میزدم داشتیم شامم مبحوردیم و همه گرم صحبت بودن جاتون خالی پیتزا داشتیم میخوردیم و منم سس برداشتم بریزم رو پیتزا به جاش ریختم تو دوغم و همینجوری خوردم اینقدرم حواسم به بحث بود نفهمیدم تازه بعدش دیدم دوغ مزه بدی میده با حرص گفتم دوغ خرابه پسرخاله م ترکید از خنده گفت با سس خراب میشخ دیگه دخترجان
هیچی دیگه از اون به بعد سس میبینم دوغ میاد جلو چشم:/
 
امضا : سیده پریا حسینی

azita

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/4/17
ارسالی‌ها
57
پسندها
1,123
امتیازها
8,003
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • #6
منم یک بار سر کلاس بودم داشتیم بادوستام حرف میزدیم که یک نفر محکم زد به در کلاس منم عصبانی شدم وبا صدای بلند گفتم هوییی مگه الاغی که جفتک میندازی بعداز اینکه حرفم تموم شد در کلاس باز شد و ناظم مدرسمون با یک ژست زیبا وارد شد و منو سه روز از مدرسه اخراج کرد
ولی جاتون خالی تعطیلی سه روزه خیلی حال داد تازه
وقتی بر گشتم کلی هم از ناظممون تشکر کردم
بیچاره ناظممون همیشه از کلاس ما ناراضی بود و میگفت که همش زیر سر منه خوب به من چه که ترقه از دستم سر خورد رفت داخل دفتر اصلا شما بگید من شیطونم
 
آخرین ویرایش

M.D.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/1/18
ارسالی‌ها
300
پسندها
6,368
امتیازها
22,873
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • #7
یه بار با دختر عموم مهمونی خونه ی عموم اینا بودیم یهو یکی از جلوم رد میشه یه لحظه انگار چهرش برام آشناست بهش گفتم سلام وقتی برگشت نگاهم کرد دیدم عه این دیگه کیه من که نمیشناسمش . بهش گفتم ببخشید اشتباه شد ( فکر کردم از فامیلای مادری دختر عمومه چون اونا هم بودن ) اونم گفت : دستت درد نکنه دیگه دختر عمتو نمیشناسی ، ینی رسما جلوش آب شدم
 

M.D.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/1/18
ارسالی‌ها
300
پسندها
6,368
امتیازها
22,873
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • #8
یبار داخل عروسی ، یکی از دختر عموهام رو دیدم باهاش سلام و روبوسی کردم بعد چند دقیقه دیدم یکی اومد و داره با بقیه سلام می کنه منم بعد چند دقیقه رفتم تا با گسی که اومده احوال پرسی کنم
آغا رفتم سمت یکی باهاش روبوسی کردم بعد دیدم همه خندیدن گفتم چیشده ؟؟ گفتن با زهره دوباره احوال پرسی کردی ( باید با زهرا خواهرش احوال پرسی میکردم بجاش با خواهرش ینی همونی که اول کردم احوال پرسی کردم ، البته دوقلو هم نبودناا ن اون موقع اونا رو با هم قاطی میکردم )
 

masome_a

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/12/17
ارسالی‌ها
689
پسندها
7,774
امتیازها
24,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • #9
گلاب به روتون دست شویی داشتم فجیح به معلممون گفتم گفت نه چند بار گفتم بازم گفت نه روبه بچه ها کردمو گفتم کسی مایبیبی با زیر شلواری اضافه اره؟
کل کلاس زد زیر خنده منم اون درسو شدم ۱۴
 
امضا : masome_a

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,327
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #10
یا بار از یکی از بچه ها عصبی شدم و اصلا حواسم نبود باباش هست و یهو جلو باباش با عصبانیت بهش گفتم آخه بی صاحاب ...

هیچی دیگه ! باباش با چشمهای درومده نگام میکرد و بچهه هاج و واج ...
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا