داستان کوتاه چند دقیقه سکوت کنید!

  • نویسنده موضوع Gone
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 104
  • کاربران تگ شده هیچ

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,782
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
وزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.



ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.



بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.



کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.



کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.



کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."



پس کشاورز کودک را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا