نظرسنجی نظرسنجی چالش نقل قول برتر | سری سوم

[MAHSHID SHAKIBAEI]

به نام نورُالاَنوار



در چالش نقل‌قول برتر قرار بر این بود عده‌ای اعلام آمادگی کرده و متنی کوتاه را به دلخواه از دلنوشته‌ی چمروش از Fateme Amade را انتخاب کنند.
حالا ما هرچه که به دستمون رسیده رو وارد نظرسنجی خواهیم کرد.
شما عزیزان متن‌هارا مطالعه می‌کنید و به دلخواه خود به یکی رای می‌دهید.
متنی که بالاترین رای را به درست آورد، به شرکت کننده‌ی آن مدال داده خواهد شد.

مهلت نظرسنجی: 2 روز

*لطفاً در این تاپیک اسپم نفرستید. رأی شما برای ما کافی‌ست.♥

*تا پایان نظرسنجی شرکت کننده‌ها حق تبلیغ متن خود را ندارند، اما می‌توانند تاپیک نظرسنجی را تبلیغ کنند.

مدیریت تالار ادبیات​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول اول

بر فرازِ خاکِ خون خورده پَر می‌زنند،
مردمی با بال‌هایی فِسرده.
از جنوب اوج می‌گیرند، در پس آفتابِ سوزان، زیر نور مستقیم خورشید، شعله می‌گیرند، اما چون سیمرغ متولد می‌شوند از خاکسترها...​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول دوم

جوانان مانند شاخه‌های گندم در حال درو، خود را شجاعانه و زرین شده قربانی دست خونخوار دشمن می‌کنند، برای دفاع، برای ماندن، برای بودن ایران... . جدال نابرابر بود اما عکس اتفاق افتاد، پوزخندِ عراقی که آمده بود بماند، بر لبان آلوده‌ی او جام شوکران شد.​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول سوم

باران‌های شمالی می‌بارند درختی می‌روید و به دست اهریمنی شکنجه می‌شود. طوفان، خزرش را می‌بلعد. درختانِ جنگل‌هایش در فراسوی سبزی و طراوت چه بی‌رحمانه به دستِ شیاطین قطع می‌شوند. تبر می‌زنند به ساقه و درد می‌گیرد ریشه‌ی ایران. قطع می‌کنند و مه‌آلود‌تر می‌شود آسمان ایران.
اما دستانی بلوری نگه‌می‌دارند نبضِ او را، ریشه و ساقه می‌دهند برای هوای او. با یک دست وطن و با دست دیگر دامن رنگارنگه شمالی خود را می‌رقصانند و می‌آویزند به شاخ و برگ آن دستمال‌های رنگیه شوق.​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول چهارم

۴۵ سال می‌گذرد، حادثه‌ای سوزناک و استخوان سوز.
قتلی وحشیانه. داغی بی انتها،سینما رکس آبادان.
گوزنهای روی پرده خبر از شومیت می‌دادند. اما قلب‌های تپنده در حال تماشای سینما بی خبرترینها از حادثه‌ی جیگرسوز بودند.
انفجار، آتش، جیغ، شیون...
آبادانی‌ها لحظه‌های فیلم را زندگی کردند.​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول پنجم

مردم نصف جهان لب رود چمباتمه می‌زنند، هر یک از خانه سطلی گوهر‌ مژگان با خود آورده‌اند تا روان شود باز نوردیده‌ی ایران.​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول ششم

نفسِ وطن بند ارومیه بود، نفسش را خشکاندند.
درنای کوچک دیگر نمی‌آید، شمال غربی مشکی بر تن کرده برای عذای چیچست.
آه کبودان خنجر می‌شود در سینه‌. لخته‌ای از آرمیتاژ باقی نمانده، آنچه هست نامی در جغرافیای تاریخ نویسنده‌ای خسته در گوشه‌ی دفتر، یادداشت کرده است برای دانستی ها.​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول هفتم

می‌خوانند با وجود سهیمه‌های ناعادلانه، می‌خوانند با وجود نبود امکانات، گریه می‌کنند پیش روی ناعدالتی‌ها. مغزشان ایست می‌کند در برابر اخبار روزانه و تیرخلاص را رتبه می‌زند بر قلب‌هایشان.
نخبه می‌شوند، دانشجو می‌شوند، فرهیخته می‌شوند اما یک روز یک جا برای گرفتن حق پشت میله‌های زندان چشم به انتظار می‌نشینند​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

نقل قول هشتم

ازادشهر دیگر آزاد نیست خانه‌ی غمباد است.
استانش گلستان، دیگر گلستان نیست، سیه‌ستان است.​

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

برنده چالش این هفته: D Ayan❁
ممنون از همتون که شرکت کردید♡​