معرفی با آیینه‌ای در برابرش منوچهر بهارلویی...

  • نویسنده موضوع Hope
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 49
  • کاربران تگ شده هیچ

Hope

ناظر ارشد رمان + منتقد ترجمه
پرسنل مدیریت
ناظر ارشد رمان
تاریخ ثبت‌نام
22/11/21
ارسالی‌ها
3,820
پسندها
20,361
امتیازها
53,173
مدال‌ها
44
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • پرسنل مدیریت
  • #1
سیدصادق فاضلی: چمچیر نه منوچهر، شمشیر. چون شمشیرم شکست نه چون چمچیرم چکست ...! اینقدر نخند سر تمرین ...
آیینه‌ای مقابلم گذاشتم و به جای خودم تو رو تو آینه می‌بینم، چقدر تیک داره گردنت، این‌همه تکون نخور تا خوب ببینمت و خوب حرف بزنم با تو...آهان، بهتر شد، فقط سکوت کن و به حرفهام گوش بده، هرجا اشتباه گفتم، زبون بچرخون و ایرادمو اصلاح کن...
به عبدالرضا حیاتی می‌گفتی عمو عبدالرضا، شوخی شوخی بهت گیر می‌داد که منوچ تو دو سال از من بزرگ‌تری اونوقت به من میگی عمو... !؟
دوازده آبان 1330، همکاران سهراب بهارلویی، فیدوس پالایشگاه آبادان رو به صدا در آوردن که سهراب صاحبِ پسری شده و اسمشو گذاشته منوچهر.
بابات سهراب، کارگر شرکت نفت آبادان بود و خونه گرفته بود احمدآباد، لین یک، کوچه عروسی، تا اول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hope
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا