روی سایت دموکراسی بین عقل و دل | meli770کاربرانجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع S_MELIKA_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 2,740
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,247
پسندها
19,515
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
بعضی اوقات کارهایی می کنی که
حتی "عقل"هم شک می کنه به اینکه
آیا درون "مغز"هست یانه؟
بعضی اوقات جوری بچه گانه رفتار می کنی که
ازدست"خودت"بدجور عصبانی می شی.
جوری که "دل"هم ازدستت خسته می شه.
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,247
پسندها
19,515
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
بعضی اوقات کارهایی می کنی که
حتی زمانی فکرش هم به "ذهن"ت خطور نمی کرد
که انجامشون بدی.
امشب..
ازهمون شباس که یه کاری می کنی که نمی دونی چرا کردی؟!
نمی دونی ازحماقتت بود یا قسمت بوده؟
شایدهم اخلاق ما ادم ها بده که وقتی کار ناردستی رو انجام می دیم.
یا گندی بالا می اوریم گردن"قسمت" ،"تقدیر"می اندازیم.
ولی خدایا خودت هوامون رو داشته باش.
نذار کسی بی ابرو بشه.
نه که بخوام ابروی کسی روبریزم....
ابروی ...
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,247
پسندها
19,515
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #43
نمی دونم با این کارام قراره به کجا برسم!؟
ولی می دونم که قراره به ارزوهام برسم چون به خودم قول دادم.
ولی بازم نمی دونم اخر عاقبت کارایی که دارم می کنم چیه؟!
فقط "خدا"کنه به خیر باشه.
بعضی اوقات کارهام انقدر بچه گانه می شه که "عقل"با اون همه بزرگیش دستش رو می زار زیرچونش و
نگاهم می کنه.
"دل"با اون همه مهربونی،اخم می شینه روی پیشونیش.
هردوشون نگرانمن.
خیلی نگرانمن،حتی "کودک درونم"م نگرانمه.
از"سه تاشون"معذرت می خوام.
که انقدر نگرانشون کردم.

 
امضا : S_MELIKA_R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] mehrabi83

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,247
پسندها
19,515
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #44
وقتی وارد بیست سالگی شدم.
هم "عقل" هم"دل"هردو مبهوت بودن.
چون حتی"فکرش"روهم نمی کردن که انقدر زود بگذره.
نمی دونم چرا بچه که بودیم فکرمی کردیم بیست سالگی یعنی اوج بزرگی.
وقتی وارد این سن "ثابت"شدم،باخودم گفتم دیرشده باید بنجبی.
فقط یک چیز رومی دونم که"من به همه آرزوهام می رسم،چون می خوام که برسم،و وقتی که چیزی بخوام به دستش میارم به هرزحمتی که باشه...چون چیزی که بدون زحمت به دست بیاد اصلا شیرین نیس."
"پایان دموکراسی بین عقل ودل"
ادامه دارد.....
 
امضا : S_MELIKA_R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] mehrabi83

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,501
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • #45
74356

نویسنده گرامی:
اثر شما به فایل صوتی تبدیل شد​
 
امضا : فرزانه رجبی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا