روی سایت دلنوشته های یک ماه | farimahyousefi

[fariimahyousefi]

گاه بی گاه هوایت را می کنم، دوست دارم در کنارم روی صندلی بنشینی و همراه تماشای غروب آفتاب فنجان قهوه ای بنوشیم و گرم صحبت شویم، صحبت دربارة خودمان، اینکه چه کارهایی انجام دادیم که از انجام دادنشان پشیمانیم یا که احساس افتخار می کنیم، اینکه در آینده ای نه چندان دور میخواهیم چطور زندگی کنیم، با چه افرادی زندگی کنیم، میخواهیم چه کارهایی را انجام دهیم ...
فقط چند لحظه میخواهم تا در کنارم بنشینی و گوش دهی حرف هایم را، آخر من جز تو هم صحبت دیگری ندارم، همه از خودشان تردم کرده اند و احساس می کنم خیلی تنها هستم، میخواهم حداقل چند لحظه ای دلم به بودنت خوش شود، بعد هر جا که میخواهی برو! ...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[fariimahyousefi]

[من به تنگ آمدم از همه چیز، بگذارید هواری بزنم!]
|فریدون مشیری|​

 

[fariimahyousefi]

و روزی فرا میرسد که من از دوراهی و بی هدفی در می آیم و راه خویش را پیدا میکنم تا آینده ای روشن بسازم و از تک تک لحظات زندگی ام لذّت ببرم ! : )

​

 

[fariimahyousefi]

یا تو زندگیت خاموش باش و اصلا به دیگران نه خوبی کن و نه محبّت یا اینکه روشن باش و به همه خوبی کن و داغون شو!​

 

[fariimahyousefi]

تو یه اتفّاق خوبی که واسه من نمیفته، تو باید بمونی پیشم، اینو فال قهوه گفته
فکر تنهاییه من باش از خودم از همه سیرم، منه خسته رو بغل کن بذار ایستاده بمیرم
#امین قباد ـ تنهایی من


​

 

[fariimahyousefi]

آرامشم را از دست دادم، آرامشم دادی
گریه ام گرفت، نوازشم دادی
تنهای تنها بودم، کنارم ماندی
آخرین چیزی که به یاد می آوردمش تو بودی اما با این حال باز هم به فکرم بودی
بارها نزدیک بود از پرتگاه سقوط کنم، جلویم را گرفتی
بارها نزدیک بود با حرف هایم دیگران را خورد کنم، جلوی زبانم را گرفتی
وقتی که قلبم شکسته شد، قوت قلبم دادی
وقتی با حرف هایشان مرا خورد کردند، یادم دادی که بهترین چیز سکوت و به آینده ای موفق فکر کردن است
وقتی که کلی حرف در سینه ام بود، بدون قضاوت فقط گوش دادی
وقتی که عزیزانم رفتند، صبرم دادی
و در همه حال کنارم بودی : )
و من بنده ات، چطور می توانم این همه بزرگی ات را فراموش کنم ای مهربانم، ای علیم، ای خبیر، ای صابر، ای رحمان و رحیم ...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[fariimahyousefi]

بالاتر از سیاهی رنگی هست؟! الآن وصف حال من، این رنگیه!​

 

[fariimahyousefi]

همیشه این سوال برایم وجود داشته که چطور بعضی از آدم ها می تواند به هم جنس خود، به کسی که ادعا می کردند دوست صمیمیشان است و بی نهایت دوستشان دارند از پشت خنجر بزنند؟!
واقعا می تواند ناراحت کننده باشد، آن هم به اندازه زیاد برای طرف مقابل که ضربه دیده، جالبش می دانید کجاست؟ آنجا که دوست نارفیق می آید و به تو می گوید تو نامردی کردی و من را آزردی!
و بدتر از آن این است که بیاید آرزوی بدبختی هم برایت بکند! به کجا داریم می رویم ما؟ اصلاً می توان این روزها دیگر به دوستی اعتماد کرد و یا کسی را به عنوان دوست شناخت؟ اصلا می توان آدم ها را شناخت؟ نمی گویم همه باید شبیه من باشند امّا چیز بسیار خوبی را که یاد گرفتم این بود که هیچ گاه از بدترین کسانی هم که...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[fariimahyousefi]

ما آدم ها یک تخته مان کم است
همیشه کسی را دوستش داریم عذاب می دهیم ..​

 

[fariimahyousefi]

هوایــــم چنان بارانـــیست که خـــود باران هـــم جلویــــم کم آورده!