شاعر‌پارسی اشعار فروغی بسطامی

[« «N¡lOo£aR»»]

تا دل به بَرَم هوای دل‌بر دارد
افسانهٔ عشق دل‌بر از بَر دارد

دل رَفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل‌بر چگونه دل بر دارد...؟

#فروغی_بسطامی

 

[« «N¡lOo£aR»»]

عُشاق روز روشن گریند پیش معشوق

من هرچه گریه کردم شَب های تار کردم ...

#فروغی_بسطامی
♦️

 

[« «N¡lOo£aR»»]

هرچه لَبم بوسه زد
گندم خالِ تو را

یک جو کمتر نشد
خواهشِ بسیار من ...

#فروغی_بسطامی

 

[« «N¡lOo£aR»»]

رَسم تو عاشق کُشی
شیوه من عاشقی

تیغ زدن شُغل تو
کُشته شدن کار من...

#فروغی_بسطامی

 

[« «N¡lOo£aR»»]

تا شُدم بی‌خبر از خویش،
خبرها دیدم ...

‏‏بی‌خبر شو که خبرهاست
در این بی خبری...

فروغی‌بسطامی

 

[« «N¡lOo£aR»»]

من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از بادهٔ جام و می مینای توام

تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام

می‌توان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمهٔ گیسوی سمن‌سای توام

اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرت‌زدهٔ صورت زیبای توام

تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریده‌دل از لعل شکرخای توام

مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست
من که افتادهٔ بالای دلارای توام

سر مویی به خود از شوق نپرداخته‌ام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام

بس که سودای تو از هر سر مویم سر زد
مو به مو با خبر از عالم سودای توام

زیر شمشیر تو امروز فروغی می‌گفت
فارغ از کشمکش شورش فردای توام

#فروغی_بسطامی
♦️

 

[« «N¡lOo£aR»»]

تا درون آمد غَمش
از سینه بیرون شد نفس

نازم این مهمان
که بیرون کرد صاحبخانه را...

#فروغی_بسطامی

 

[« «N¡lOo£aR»»]

نه من شَهید تو تنها شدم
که از هر سو

بـه خاک ریخته‌ای
خون بی‌گناهی را...

#فروغی_بسطامی
♦️

 

[« «N¡lOo£aR»»]

دادیم بـه يک جلوهٔ رویت
دل و دین را

تَسلیم تـو کردیم
هم آن را و هم ایـن را...

#فروغی_بسطامی

 

[« «N¡lOo£aR»»]

فارغم در غـم عشقِ تو
زِ ویرانیِ دل

کـه خرابـی نـرسد
مملکتِ ویـران را...

#فروغی_بسطامی
♦️