شاعر‌پارسی اشعار قیصر امین پور

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #81
این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟

دریای درد کیست کــه در چـــاه می رود؟

این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم

بیـــم خسوف و تیـرگـــی مـــاه می رود

گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است

یک لحظه مکث کرده ، به اکــراه می رود

آبستن عزای عظیمی است کاین چنین

آسیـمه سر نسیـــم سحــرگاه می رود

امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان

یا آفتـــاب روی زمیـــن راه مـی رود؟

در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟

گویـــا دلــی بـــه مقصد دلــخواه می رود

دارد ســر شکافتـن فــرق ِ «آفتــــــاب»

آن سایه ای که در دل شب راه می رود
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #82
خدایا یک نفس آواز! آواز!
دلم را زنده کن! اعجاز! اعجاز!


بیا بال و پر ما را بیاموز
به قدر یک قفس پرواز پرواز!
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #83
زنده یاد قیصر امین پور

خسته‌ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی‌دلیل، این سقوط ناگزیر
آسمان بی‌هدف، بادهای بی‌طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر
ای نظاره‌ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بی‌نظیر!
آیه آیه‌ات صریح، سوره سوره‌ات فصیح!
مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی‌امان
مثل لحظه‌های وحی، اجتناب‌ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!
این تویی در آن طرف، پشت میله‌ها رها
این منم در این طرف، پشت میله‌ها اسیر
دست خسته‌ی مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته‌ام از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #84
باز آن احساس گنگ و آشنا

در دلم سير و سفر آغاز كرد


باز هم با دست هاي كودكي

سفره ي تنگ دلم را باز كرد


باز برگشتم به آن دوران دور

روزهاي خوب و بازي هاي خوب


قصه هاي ساده ي مادر بزرگ

در هواي گرم شب هاي جنوب


رختخوابي پهن، روي پشت بام

كوزه هاي خيس، با آب خنك


بوي گندم، بوي خوب كاهگل

آسمانِ باز و مهتاب خنك


از فراز تپه مي آمد به گوش

زنگ دور و مبهم زنگوله ها


كوچه هاي روستا ، تنگ غروب

محو مي شد در غبار گله ها


هاي و هوي كوچه هاي شيطنت

دست دادن با مترسك هاي باغ


حرف هاي آسمان و ريسمان

حرف هاي يك كلاغ و چل كلاغ


روزهاي دسته گل دادن به آب

چيدن يك دسته گل از باغچه


جست و جوي عينك مادر بزرگ

توي گرد و خاك روي طاقچه


فصل خيش و فصل كشت و فصل كار

فصل خرمنجا و خرمن كوب بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #85
ما در عصر احتمال به سر می بریم

در عصر شک و شاید

در عصر پیش بینی وضع هوا

از هر طرف که باد بیاید ...

در عصر قاطعیتِ تردید

عصر جدید

عصری که هیچ اصلی

جز اصل احتمال ، یقینی نیست

اما من

بی نام تو

حتی یک لحظه احتمال ندارم

چشمان تو عین الیقین من

قطعیت نگاه تو دین من است

من از تو ناگزیرم

من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #86
این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد

سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد

نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد

یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!

فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد

هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد

هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد

کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد

جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد

عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد

جز تو هیچ میزبان مهربان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : snow80

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #87
پیش نوشت :

ــ کمی حوصله کنید ...

ــ شعر اندکی طولانی است اما . . .

.

.

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور می گوید :

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری !

اما

من مثل هر روزم

با آن نشانی های ساده

و با همان امضا ، همان نام

و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس می کنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

ــ از تو چه پنهان ــ

با سنگ ها آواز می خوانم

و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال ، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیدن بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #88
ما که این همه برای عشق
آه و ناله ی دروغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
-که بی دریغ-
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم؟
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #89
پیشینیان با ما
در کار این دنیا چه گفتند؟


گفتند : باید سوخت
گفتند : باید ساخت
گفتیم : باید سوخت،


اما نه با دنیا
که دنیا را !


گفتیم : باید ساخت
اما نه با دنیا
که دنیا را !
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

snow80

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/8/17
ارسالی‌ها
272
پسندها
591
امتیازها
4,233
مدال‌ها
1
سن
22
سطح
4
 
  • #90
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت

سوختم ، خاکسترم آتش گرفت


چشم وا کردم ، سکوتم آب شد

چشم بستم ، بسترم آتش گرفت


در زدم ، کس این قفس را وا نکرد

پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت


از سرم خواب زمستانی پرید

آب در چشم ترم آتش گرفت


حرفی از نام تو آمد بر زبان

دستهایم ، دفترم آتش گرفت
 
امضا : snow80
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Es_shima

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا