شاعر‌پارسی اشعار صنم نافع

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
خیره ام در چشمِ خیست حسرتم را درک کن

قبله ام باش عاشقانه ، نیتم را درک کن

ای که رویایت دلیلِ گُنگِ عصیانم شده ست

شعرهایم ،گریه هایم ، خلوتم را درک کن

عشق را بر شانه ی اسطوره ها باریده ام

ردِّ اشکِ نیمه شب بر صورتم را درک کن

غرقِ آغوشت شدم، عریانی ام تسلیم توست

تا ابد می خواهمت این حالتم را درک کن

روزهای بودنم باتو علامت خورده است !

توی تقویمم بمان وُ عادتم را درک کن

گرچه نقشِ منفی ام را خوب ایفا کرده ام

در غزل ها جنبه های مثبتم را درک کن

از قرارم با تو یک عمر است که آواره ام !

لا اقل دلشوره های ساعتم را درک کن
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
من حکم سنگسارم و اجرا نمی شوم

لبریز قطره هایم و دریا نمی شوم

یوسف ترین!دوباره تو را خواب دیده ام

دیدم صنم پرستم و زیبا نمی شوم

دیگر برای گفتن اینها زمان کم است

شب می روم،معطل فردا نمی شوم

تاریخ را عوض نکن و منتظر نمان

چون هیچ وقت فاتح دنیا نمی شوم

وقتی که تا همیشه نفس بند آمده

وقتی که در اسارت تن جا نمی شوم

حل کن مخدری که منم را درون چای

حل کن مرا که باز معما نمی شوم

تاریخ را عوض نکن و قهرمان نباش

یوسف ترین!دوباره زلیخا نمی شوم

حالم بد است باز بگو : خوب می شوی

می خواستم به خاطرت اما نمی شوم
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
همه ی شهر من انگار به تو معتادند

که فقط پیش خودت، منظره هایش شادند

مردمش لحظه ی خندیدن تو می رقصند

مردمش درد ندارند ، همه آزادند

نیستی! پنجره و شمع به خود می لرزند

دلخوشی های کمم توی مسیر بادند

داغ دیدند همه دخترکان بعد از تو

با تن لـ ـختـ در آتشکده ها جان دادند

تو خودت بهتر از این قافیه ها می دانی

تو که بودی همگی بوی غزل می دادند

مانده بودی اگر اینجا به نگاهت سوگند

اتفاقات بد اینطور نمی افتادند !
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
قول دادم به تو "این راز"فراموش شود

رقـــص مضراب تو بر ساز فراموش شود

ادعای نفس و بـ ــوسه ی پیغمبری ات

حرمت و وسعت اعجاز فراموش شود

صلح تحمیلی آغوش تو تسخیرم کرد

تا شب شرجی اهواز فراموش شود

قول دادم ننویسم که مبادا درشعر

لذت لحظه ی پرواز فراموش شود

صبح بارانی و رویای تو توی سر من

کوچه و پنجره ی باز فراموش شود

خط پایان تو را جشن گرفتم دیگر

باید آن نقطه ی آغاز فراموش شود
 
امضا : Es_shima

Es_shima

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/17
ارسالی‌ها
621
پسندها
7,326
امتیازها
25,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
سخت است یک شب کلّ دنیایت بریزد

قاطی کنی و ترس فردایت بریزد

تنهایی ات ساقی شود با دستِ لرزان

کابوس ها را تویِ ودکایت بریزد

بگذار این ابری که می بارد به شدت

دریایی از احساس را پایت بریزد

حیف تو بود ای ساقه ی زیبای بیمار

در ابتدای فصل مینایت بریزد

سخت است درمان کردن ذهنی پریشان

وقتی که آن تصویر زیبایت بریزد

دست نوازش می کشم روی سرِ تو

شايد در اوج خواب موهایت بریزد

مرغابی وحشی من پر می کشد تا

در امتداد موج دریایت بریزد
 
امضا : Es_shima

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا