روی سایت دلنوشته نبض قلم | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 146
  • بازدیدها 4,785
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #131
***
یه سری فکرا هستن که به تنهایی قابلیت حل کردن ما رو تو دریای غم دارن.
به اندازه‌‌ی چند نفر می‌تونن ما رو عذاب بدن.
با عبورشون از ذهنمون انگار که سنگینی قدماشون، گلومون رو له می‌کنه!
این فکرای لعنتی هیچ‌وقت سوزشون عادی نمیشه هر وقت بیان انگار که زخمشون تازه‌‌ی تازه‌س...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #132
***
چه کرده‌‌ام که به هجران تو سزاوارم...؟
جز آن‌که از فرط دوست داشتنت خود را فراموش کردم.
از آبی چشمانت دل از آبی آسمان بریدم!
از شیرینی خنده‌هایت، تمامی حلاوت‌ها را تلخ شماردم.
چه کردم جز آنکه تو را دنیایی ساختم که در آن حبس شدم.
حبس شدم در دلتنگی‌های عشقت، در نگاه‌های پر مهرت و در چشمان زیبای پر فروغت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #133
***

دوست؛ همان واژه‌‌ای که شنیدنش نیز گرمایی از محبت را القا می‌‌کند.
دوستان زیادی می‌آیند و می‌روند اما تنها آنانی که رنگ معرفتشان پر رنگ،تر از بقیه هست تا ابد باقی می‌مانند!
همان‌هایی که دریچه‌‌ی قلبشان لبریز از عشق است و بودنشان مملو از محبت.
دوست عزیزم که در رفاقت در قله‌‌ی معرفت هستی و با بودنت در کنار من امید بخش قلبم هستی زاد روزت مبارک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #134
***
من این روزها متظاهرم؛
متظاهر به دوست نداشتنت، به نخواستنت به دل تنگ نشدنت.
اما قلبم چیز دیگری را می‌گوید؛
به شدت از دوست داشتنت می‌تپد!
برای خواستنت نبض میزند.
و از دلتنگی‌ات به درد می‌آید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #135
***
گاهی دلم برای دخترک حساس گذشته‌ام تنگ می‌شود!
دختری که دیواره‌های قلبش از بلورهای شیشه‌ای ساخته شده بود.
شفافیت شیشه‌ها با بدی‌های دیگران کدر می‌شد.
این کدر شدن گویا ابرهای آسمان قلبش را سیاه می‌کرد و بارش اشک‌‌ها را آغاز می‌کرد!
بلورهای شیشه به حرف‌ها و رفتارهای آدم‌‌ها حساس شده بودند؛ آن‌قدر که یکی‌یکی شکستند و دیگر خبری از دیواره‌ی شیشه‌‌ای قلبم نبود.
دیگر دلم تاب یک دیواره‌ی شیشه ای حساس را نداشت؛ آخر یک بار شکستن را تجربه کرده بود و به تکرر آن تمایلی نداشت... .
به جای بلورهای شیشه‌ای زود رنجیدن و حساس بودن، آجرهای بی‌تفاوتی، صبوری و قوی بودن را آوردم و دور تا دور قلبم را دیواری ساختم که دیگر در برابر هیچ حرفی، هیچ رفتاری نمی‌لرزد و نمی‌شکند؛ بی‌‌تفاوت شده‌ام شاید هم قوی اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #136
***
هیچ‌وقت دوست نداشتم از ترس زمین خوردن، پشت قدم‌‌های کسی قدم بردارم!
قدم‌هایم را تنهایی، گاهی استوار و گاهی لرزان برداشتم. زمین خوردم؛ پاهایم زخمی شد و بدون دست گرفتن از کسی، دوباره برخاستم.
سنگ‌های ریز و درشت مسیرم را با صبوری هموار ساختم اما هیچ‌‌وقت یاد گیر کردن آن سنگ‌‌ها زیر پاشنه‌ی کفش‌‌هایم و زمین خوردن‌هایم را فراموش نمی‌کنم!
هر سنگ برای من یک تجربه و کلید رسیدن به مسیر هموار شد.
شاید اگر من جای قدم‌های کسی قدم می‌‌گذاشتم زودتر به مسیر می‌رسیدم
اما هیچ‌وقت تجربه‌ای کسب نمی‌‌کردم و تا ابد یک انسان وابسته باقی می‌ماندم که برای بلند شدنم از زمین، نیاز به تکیه گاه داشتم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #137
***
شاید قلبت، همان کلبه یخی است که هیچ گرمایی از عشق در آن وجود ندارد!
چه حجم از گرمای عشق کافی‌ست برای آب شدن این کلبه‌ی یخی؟
خودت بگو چقدر دوستت داشته باشم تا گرما بخش قلبت شود؟
چقدر وصف چشم‌هایت را بخوانم تا قوت بخش دلت شود؟
چقدر از عشق کافی‌ست تا که عاشقم شوی؟
تا که هر لحظه و هر جا از عشق من غافل نشوی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #138
***
دریای عشقت، برای عاشق تشنه‌‌ای چون من سیرابی ندارد... .
دریای عشقت، برای عاشق غرق شده‌‌ای چون من غریق نجاتی ندارد.
وجود من با قطره‌قطره‌‌ی این دریا ملموس شده است.
طلوع آفتاب این دریا با نگاه‌‌های گیرای تو گره خورده است.
غروب‌‌های قشنگش در پس پلک زدن‌‌های تو زیبا شده است.
رقص موج‌‌هایش را در پیچ و تاب گیسوان تو در دست نسیم می‌بینم.
آواز پرندگانش را در پیچیدن صدای خنده‌‌های تو می‌شنوم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #139
***
ما هیچ‌وقت کسی را نداشتیم دستمان را بگیرد و هم پای مشکلاتمان همراهی‌مان کند.
ما بودیم و یگانه خدایی که وجودش عالمی را کافی‌ست.
خدایی که نگاهش همیشه بی‌‌منت و محبت‌هایش بی‌دریغ است.
می‌‌شود کنارش آنقدر حرف زد و گلایه کرد بدون آن که نگران سرزنشی از سوی او شویم.
خدایی که حتی اگر در حقش کوتاهی می‌کنیم، کم لطفی‌هایمان را به رویمان نمی‌آورد!
پروردگاری که به وقت ناامیدی، امیدت می‌شود؛ به وقت غم نشاطت می‌شود؛ به هنگام درد مرحمت می‌شود و به وقت تنهایی رفیقت می‌شود.
یگانه خدای من چه بسیار خرسندم از داشتن رفیقی چون تو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #140
***
گفت:
- «دلتنگی مثل چیه؟!»
گفتم:
- «دلتنگی مثل یک زخم عمیق سر بازه که خاطره‌‌ها، نمکش می‌شن هی می‌پاشن هی زخم سوز می‌زنه‌... ـ»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا