روی سایت دلنوشته‌ی اشک سکوت | Z.M.SH کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Z.Mirhasani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 1,843
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
راستی!
سکوت قبل از مرگش وصیتی داشت!
او گفت:
-«لطفاً صدایم را بشنوید،
دردم را بفهمید و
اعتراضم را درک کنید.
من وقتی می‌میرم که مردمان فراموش کنند منی هستم!
هرگز سکوت را به فراموشی و بی‌اهمیتی نسپارید!»
اشکی که او برایمان ریخت، بهایش خیلی زیاد بود.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
همیشه سکوت در طول زندگی‌مان فریاد می‌زد:
-«تنها گوشی شنوا و کمی درک می‌خواهم!»
اما حتی در لحظه‌ی مرگش هم
نه گوشی شنوا شد و
نه درکی پیدا شد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
فایده داشتن چشم این است که وقتی غمگین هستی و سخنی بر زبان نمی‌آوری،
به جای زبانت حرف می‌زنند و بیانگر حالت هستند.
شاید چشم‌ها بهترین همراهان سکوت‌اند؛
ولی این روزها هر دو از درد اشک می‌ریزند!
چه حال خرابی دارند آن‌ها در این دنیا!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
چه بی‌رحم شده است سکوتم!
مرا در حقیقت زندگی‌ام غرق کرده است!
آنقدر این حقیقت را در سرم کوبیده است
که هوس خوابی طولانی کرده‌ام!
تقصیری ندارد!
او فقط کمی شکننده است!
بعضی وقت‌ها باید گله‌ای از روزگار بکند
تا آرام شود!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
سکوت، دوست دیرینه‌ام،
باز هم همدم بغض شبانه‌ام شد!
بار دیگر شاهد اشک‌هایم شد!
باز هم همراهم خندید و اشک ریخت،
اشک‌هایم را پاک کرد
اما هیچ وقت کسی با او همدردی نکرد!
او هم مثل من در جمعیت این جهان کسی را ندارد!
شاید به همین خاطر است که هم را می‌فهمیم...!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
در چشمانم
حس درد و نفرت شعله می‌کشد،
احساس پوچی عمیقی تمام جانم را دربرمی‌گیرد!
دیگر حتی یک کلمه هم نمی‌توانم بگویم جز:
-«سکوت!»
و سکوت در طرف دیگر
برایم اشک می‌ریزد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
به تمام آدم‌های اطرافم
بی‌اعتمادم!
هیچکس برای دردودل کردن،
گزینه‌ی خوبی نیست!
سکوت،
همدم خوبی‌ست برای دردودل‌هایم؛
ولی چند وقتی‌ست خودش را پنهان کرده است از دیده‌هایم!
نمی‌دانم چرا!
شاید دل او هم مثل من،
هوای دیوار کرده است!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
این روزها
اعتماد کردن و تک رنگ بودن
خیلی سخت شده است!
دلم برای سکوتم می‌سوزد!
همیشه مورد اعتماد بوده است؛
اما هیچ وقت کسی نبود
که سکوت به او اعتماد کند!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
کلمه به کلمه،
بند تا بند،
بی‌پروا سخن می‌گوییم!
دفترهایمان پر از خط و خطوط‌های خم و راست،
پر ازحرف‌های غیرقابل‌هضم روزگار!
یک جایی از زندگی،
تنها با حرف زدن آرام می‌شویم؛
اما بعضی از حرف‌ها چه راحت می‌شکنند
شیشه‌ی دل را!
و بعضی دیگر
چه راحت مرحم می‌شوند برای زخم دل‌ها!
اگر حرف زدن آرام می‌کند،
سکوت،
لبخندت را جاودان می‌کند!
سکوت،
همیشه شیرینی و تلخی‌اش از حرف‌ها بیشتر است...!





 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
امروز کمی با سکوتم خلوت کرده‌ام،
باز هم برایش از دردهایم گفتم؛
اما او تنها
شنونده‌ی حرف‌هایم بود!
هیچ حرکتی انجام نمی‌داد.
فکر کنم دردهایم زیادی برایش سنگین بود!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا