- تاریخ ثبتنام
- 25/2/20
- ارسالیها
- 108
- پسندها
- 1,084
- امتیازها
- 6,403
- مدالها
- 8
سطح
8
- نویسنده موضوع
- #11
■ تندیس ■
و هنگامی که شب همه جا را فرا می گیرد
و همه چیز تاریک می شود ...
تمام قلبم پر میشود از حجم وسیعی از طیف رنگی خاطرات !
گاهی تلخ و گاهی شیرین ...!
غم ها به تمام بافت های تنم شبیخون زده است
راه نجات کجاست ؟
دلم می خواهد فرار کنم !
حتی از دست خودم !
این غم انگیز است ...!
لبهایم دچار است به این خنده ی زورکی و مرده
عادتی تلخ تر از مرگ وجود ...
.
اکنون فقط تو را می خواهم !
می خواهم مقصد راه دور و دراز این مسافر باشی ... !
می بینی ؟
تو مرا دوست نداشتی !
چه ساخته بودم از تو ؟
تندیسی که گمان می کردم هرگز خرد نخواهد شد !
اما ...میبینی ؟
تو رفتی !
عاقبت تندیس ها حسرت بود و تبر عادل ابراهیم !
من بی ایمان به تو ایمان داشتم !
چه ساخته بودم از تو ؟
سوالم را بی جواب بگذار ...همه می دانند ...
و هنگامی که شب همه جا را فرا می گیرد
و همه چیز تاریک می شود ...
تمام قلبم پر میشود از حجم وسیعی از طیف رنگی خاطرات !
گاهی تلخ و گاهی شیرین ...!
غم ها به تمام بافت های تنم شبیخون زده است
راه نجات کجاست ؟
دلم می خواهد فرار کنم !
حتی از دست خودم !
این غم انگیز است ...!
لبهایم دچار است به این خنده ی زورکی و مرده
عادتی تلخ تر از مرگ وجود ...
.
اکنون فقط تو را می خواهم !
می خواهم مقصد راه دور و دراز این مسافر باشی ... !
می بینی ؟
تو مرا دوست نداشتی !
چه ساخته بودم از تو ؟
تندیسی که گمان می کردم هرگز خرد نخواهد شد !
اما ...میبینی ؟
تو رفتی !
عاقبت تندیس ها حسرت بود و تبر عادل ابراهیم !
من بی ایمان به تو ایمان داشتم !
چه ساخته بودم از تو ؟
سوالم را بی جواب بگذار ...همه می دانند ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.