دیالوگ نویسی دیالوگ و مونولوگ‌های جذاب رمان‌های انجمن

[فرزان]

- من داداش بزرگترتم نه دوستت.
- چه فرقی داره؟
- دوستی ته داره اما برادری نداره

رمان زوالی برای شیدایی
Ayda2283

 

[فرزان]

به من نگاه کن...يه نگاه قشنگ به صورتم بنداز، آشنا به نظر نمی‌رسم؟شبيه يه نفر نيستم ، که تو کُشتیش؟

رمان آقازاده‌ی عصامی
ریحانه ریحانی

 

[فرزان]

سلام از هر سه رمانی که می خونم فقط داخل یکیشون دیالوگهای پر محتوا پیدا میشه!
اگه شما داخل رمانی متن جالبی دیدید اینجا با اسم نویسنده و اسم رمان کپی کنید.
نویسنده های عزیز، متن های تکراری و روزمره ماندگار نمی شند! یکم جمله هاتونو آرایش کنید تا جذاب تر بشند:)

 

[هوم]

_ می‌دونی چرا از عدد ها خوشم میاد ؟
_ نه؛ نمی‌دونم.
_ چون می‌تونم یه پنج وارونه بهت نشون بدم و بگم دوستت دارم !
_ ....


رمان همسر فراری
Sinless.X

 

[فرزان]

- چته؟
به سختی می‌خندم.
- زالو؟! کجایی که...که، هومنت رو کشتن!


رمان دهمین روز زمستان
Gandom70

 

[فرزان]

- «سکوت، نشانه ی رشد عقل و شعور ما آدم هاست»!

رمان تَردَست
افسون رضائیان

 

[like_moon]

- پسرم مهمترین چیزی که باید بهش توجه کنی غیرت و تعصبه! تعصب روی ناموس!
-ناموس یعنی چی؟
-یعنی خانواده! یعنی کسی که مال توئه!
-تعصب یعنی باید چیکار کنیم؟
-تعصب داشتن یعنی حفاظت از کسی که دوستش داری، یعنی اجازه ندی چیزی ناراحتش کنه! یعنی اون‌قدر غیرت توی وجودت باشه که خودت باعث ناراحتیش نباشی...

رمان تیامسیش

 

[فرزان]

دیگر مادر نداشت. دیگر هیچ زنی ... هیچ زنی او را دوست نداشت.

رمان نجواهای ما
رزمین رولینگ

 

[فرزان]

- عشقی که تو رو بسوزونه، خورشیدیه که نباید بهش نزدیک شد!

رمان دورترین نزدیک
فرزان

 

[فرزان]

- بعضی از حرف‌ها رو‌ نمیشه گفت آیناز، باید بریزی تو خودت تا بپوسن؛ ولی وقتی می‌نویسی از بوی گند اون کثافت‌های پوسیده جلوگیری می‌کنی تا عقده نشن، سربار نشن!

رمان تُنگِ تَنگْ
زهرا زارا. فرزین و پریچهر صادقی