نقد همراه نقد همراه رمان جفتی یاقوت |SALVA@/توسط شورای‌ نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 358
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
279534

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «جفتی یاقوت» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/3/18
ارسالی‌ها
2,767
پسندها
30,210
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
سطح
33
 
  • #2
((به نام الله))

پارت۱۹
دست و پایم را گم می‌کنم. تنها چیزی که الان مغزم فرمان می‌دهد، فرار با سرعت نور است!. (قبل دیالوگ باید توصیف کنی داره چجوری دیالوگ رو به زبون میاره و میگه، توصیف کن کی داره اون دیالوگ رو میگه، کجاست؟ چجوری داره دیالوگ رو میگه استرس داره؟ مضطربه؟نگرانه؟ خندونه؟ گریه کنان میگه؟ عزیزم توصیفش کن، الان کجاست؟ از چی داره حرف میزنه...)
- خواهش می‌کنم. صبر کن دختر کوچولو.
اما انگار گوش‌هایم کر شده‌اند. صدایش نزدیک‌تر می‌شود. انگار که نزدیک میله‌ها شده. (احساس شخصیت رو توصیف کن خب وقتی نزدیک میله‌ها شده چیشد چه حسی بهش دست داد؟ لحن گفتن دیالوگ رو توصیف کن نگرانه؟ گریه میکنه؟ اشکاش رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

S@h@r

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
545
پسندها
6,633
امتیازها
21,973
مدال‌ها
17
سطح
12
 
  • #3
((به نام الله))

پارت۱۹
دست و پایم را گم می‌کنم. تنها چیزی که الان مغزم فرمان می‌دهد، فرار با سرعت نور است!. (قبل دیالوگ باید توصیف کنی داره چجوری دیالوگ رو به زبون میاره و میگه، توصیف کن کی داره اون دیالوگ رو میگه، کجاست؟ چجوری داره دیالوگ رو میگه استرس داره؟ مضطربه؟نگرانه؟ خندونه؟ گریه کنان میگه؟ عزیزم توصیفش کن، الان کجاست؟ از چی داره حرف میزنه...)
- خواهش می‌کنم. صبر کن دختر کوچولو.
اما انگار گوش‌هایم کر شده‌اند. صدایش نزدیک‌تر می‌شود. انگار که نزدیک میله‌ها شده. (احساس شخصیت رو توصیف کن خب وقتی نزدیک میله‌ها شده چیشد چه حسی بهش دست داد؟ لحن گفتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S@h@r

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,805
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • مدیر
  • #4
به نام خدا
پارت ۳۲
- خواهش می کنم! فکر کنم اگه می افتادی، یه آبگوشت حسابی ازت در می اومد!
- چی چی؟! آبگوشت؟ اون دیگه چیه!
می خندد و می‌گوید:
- یه غذاست!
باز هم خوشمزه بازی درآورد! متن جایگزین ( خود‌ شیرینی کرد)
- جای این لواشک بازیا، کمکم کن یه طناب درست کنم بریم پایین.( اینجا حسش موقع گفتن این حرف و حالتش را باید بگویی)
- چه کاریه(؟)یه حفاظ درست کن خب!
دست به پهلویم گرفتم و با چشمان قاطع نگاهش کردم و گفتم:
- اتاق سربازا سنسور دارن. نمی تونم. حفاظ رو زمانی می‌تونم بکشم که مامانم اینجا باشه.
پوفی کشید و کلافه گفت:
- خب من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da
عقب
بالا