ادامه بدم؟


  • مجموع رای دهندگان
    11

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #981
نازنینم !

دوست داشتم برایت بنویسم دلت را به هیچ چیزی خوش نکن...نمی‌توانم...معتقدم به دلخوشی‌های کوچک که لحظه‌های بزرگ را می‌‌سازند.

دوست داشتم بنویسم دل به هیچکس نده. دوست داشته باش ولی‌ عاشق نشو...نمی‌‌توانم...خوب می‌‌دانم زندگی‌ با عشق سخت است، بدونِ عشق سخت تر!

دوست داشتم بنویسم بی‌ تفاوت باش، بی‌ خیال، به هیچ چیزی در دنیا فکر نکن...جراتش را ندارم...اگر همین یک کار را هم نکنیم. اگر با خودمان خلوت نکنیم. اگر گهگاهی افکار و تخیلاتِ خود را به مبارزه نکشیم، پس باید چه کنیم ؟ با جای خالی‌ کسی‌ که بی‌ هیچ قضاوتی به حرف‌هایمان گوش می‌‌کرد، چه باید بکنیم ؟

نازنینم!

اگر زمانی‌ دوباره عاشق شدی، اگر ترکت کردند، اگر در همین لحظه که این ها را میخوانی‌ تنها هستی‌، میتوانی‌ غصه بخوری، گریه کن،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #982
فکر می‌کنم مدتی‌ست علاج زندگی را پیدا کرده‌ام.

«دوست داشتن غم‌ها». این کاری‌ست که دلم می‌خواهد بعد از این انجام دهم. حکم چای نباتِ مادربزرگ را دارد. همه جا صدق می‌کند.

به این فکر می‌کنم که ما آدم‌ها یک عمر اشتباه زده‌ایم. اشتباه رفته‌ایم. اشتباه فرار کرده‌ایم. اگر زخم خوردیم اگر غصه‌دار شدیم، اولین و دمِ دستی‌ترین کار این بوده که حواسمان را پرت کنیم. به دیگران هم گفته‌ایم نه چیزی بگویید، نه بپرسید. به خیالِ اینکه فرار کردن راه حل خوبی‌ست برای فراموش کردن، مرهم خوبی‌ست برای هر زخم.

این‌بار اگر دلتان شکست قرار را بر فرار ترجیح دهید!

غمتان را در آغوش بگیرید و بپذیرید. غمِ آدم بخشی از وجود و روحِ آدمی‌ست. غم هم مثلِ شادی سرمایه‌ی دل است. کسی که مریض نشده قدر سلامتی را نمی‌داند. پس اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #983
دوری از تو سکوت است

سیاه و سفید است، برفک دارد

دوری از تو اسکناس‌ کهنه‌ی ته جیب است که گوشه ندارد

سر مردی‌ست بر فرمان ماشین،

لباسی چروک است بر قامت زن

صدایی گرفته‌‌ست در طول روز

نگاه‌های بی‌جانی‌ست بر آینه با طرحِ خنده‌ای نامفهوم یا

پروفایلی‌ست بی تصویر

دوری از تو شکست شعر است

گم‌شدگی‌ست

دوری از تو

نه سرما دارد و نه گرما

سِر‌شدگی ست!

دوری از تو گریختنِ حوصله است،

گریختنِ زیستن

مکانی‌ست بر زمین که امکان حیات ندارد

و چه واژه‌ایست دوری

چه اندوهگین کلمه‌ایست

دور افتادن

و چه طاقت‌فرساست

در لحظه از تو دور بودن.



| وفا دوران |
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #984
برایت از امید می‌نویسم، از کلمات گم شده، از سال‌هایی که تحویلِ گذشته می‌دهم و روزهایی که به انتظارت می‌نشینم.

برایت از روزهای نیامده می‌نویسم، از رویاهای مشترک دور دست، روزهایی پر از شعر، پر از عشق، خالی از درد...

دستت را می‌گیرم و به خلوت دلم می‌برم، خانه‌مان را نشانت می‌دهم، حتی آینه‌ها را هم غبار روبی کرده ام، دیگر هیچ بهانه ای برای رفتن نداری، دست دلت را می‌گیرم و می‌بندم به بوسه، به خاطره،به رویا...بافتنش که اشکالی ندارد... رویا را می‌گویم...شال می‌شود می‌نشیند روی مبل‌های نداشته خانه‌مان...که گَردِ فراموشی ننشیند روی تنشان!

برایت از خلوت‌های عاشقانه‌مان می‌نویسم، از نیمه‌شب‌های روشن، از روزهای نشسته در نور...از پرنده‌هایی که هرگز از سرزمین ما کوچ نمی‌کنند!

بیا کمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #985
وقتی قرار می‌شود کسی را که دوست داریم،دیگر دوست نداشته باشیم،

این کنده شدن از او نیست که ما را اذیت می‌کند.

درنده‌ترین چیزی که باعث می‌شود آزرده شویم، سوالی‌ست که مدام در ذهنمان تکرار می‌شود:

چقدر دیگر طول می‌کشد تا دوباره کسی را این چنین بی‌تابانه بخواهم و دوست داشته باشم.



| عطیه میرزا امیری |
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #986
سالهاست وقت خداحافظی می‌گوید «می‌بینمت»، «خداحافظ» نمی‌گوید.

با گفتن «می‌بینمت» قول و قرار دیدار بعدی را می‌گذارد انگار، یک طوری که ته دلت قرص می‌شود به دوباره دیدنش.

سفر که باشد زنگ می‌زند و می‌پرسد:

«مراقب خودت که هستی؟!»

یک طوری که اگر مواظب خودت هم نباشی عذاب وجدان می‌گیری و سعی می‌کنی به مراقبت.

هیچوقت نمی‌گوید:

«دوستت دارم...» تاکید می‌کند که: «می‌دانی که دوستت‌دارم...» یک جوری که از هر دوستت‌دارمی قشنگ‌تر است.

بعضی آدم‌ها حرف نمی‌زنند، با کلمات بازی می‌کنند، راحت خرجشان نمی‌کنند. شعرشان می‌کنند، دلنشین‌تر، مهربان‌تر حتی، مادری می‌کنند برای کلمات.

مثل مادر همین امروز صبح، با موهای سفید نقره‌ایش، وقتی مهربان نگاهم کرد و گفت:

«تو که اینجا باشی پیر نمی‌شوم.»

خصلت مادرها همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #987
من شاید سیندرلای قصه و سفید برفیِ تو کارتونا نبودم،

شاید کامل ترین دختر و زیباترین مونث شهر نبودم،

اما من همونم که تو یه روز بهش گفتی دوست دارم!

و این یعنی این که حق دارم به گردن تو...



| فاطمه درخشان |
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #988
براش نوشتم اگه یه روز، من نبودم؛ حتی اگه صد سال هم بگذره، با چی یاد من میوفتی؟

گفت هرچیزی که سبک باشه، یه پری که تو آسمون رقصون رقصون میاد پایین؛ نسیمی که آروم میاد از کنار صورتم رد میشه.

وقتی بارون بیاد، از اون بارون ریزا، یادت میوفتم.

نور صبح که بزنه، نور صبح آرومه، چشمو نمی‌زنه؛ یادت میوفتم...

من یادت میوفتم، حتی اگه نباشی؛ حتی اگه نخوای یادم بیوفتی؛ یادت میوفتم چون همیشه یه گوشه از قلبم هستی، یه گوشه از زندگیم...



| فاطمه محمدلو |
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #989
عادت دارد موقع خداحافظی بگوید « مواظب خودت باش ».

من هیچوقت نفهمیدم بعد از شنیدن این جمله چطور باید از خودم مواظبت کنم!

مثلا خودم را محکم بغل کنم، موقع رد شدن از خیابان دست خودم را بگیرم، هوای خودم را داشته باشم

یا برای زودتر رسیدن به مقصد میانبر نزنم و دور شمسی قمری بزنم، مسیر ده دقیقه ایی را نیم ساعته گز کنم، راهم را دورتر کنم یا سر هر کوچه خیابان شیر و خط بیندازم که وارد شوم یا نه، خطرناک است، از کوچه بعدی بروم یا اصلا از کوچه های تنگ و خلوت رد نشوم.

توی هر رستورانی غذا نخورم.

توی تخم چشم راننده تاکسی زل بزنم، خوب بررسی کنم اگر نگاهش مهربان و برادرانه نبود اصلا سوار نشوم

و تمام وقتم را برای این جمله هدر کنم که سفارش کرده مواظب خودم باشم.

با همه ی این راه کارهای عجیب و غریب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

عالی نژاد

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
66
پسندها
220
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
سطح
2
 
  • #990
همیشه که پاییز

فصل عاشق شدن، قدم زدن و شعر خواندن نیست!

گاهی هم فصلی ست

که می شود روی بعضی از خاطره ها

مثل برگ های ریخته شده درخت

پا گذاشت و رفت...



| فرشته رضایی |
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا