- تاریخ ثبتنام
- 20/11/20
- ارسالیها
- 811
- پسندها
- 8,737
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 21
- سن
- 18
سطح
19
- نویسنده موضوع
- محروم
- #11
بعد از چند سال پارت جدید
جرج منتظر شنیدن حرف فرد ماند اما بجای آن صدای بلند خروپف بلند شد و صورت جرج درهم رفت... .
- فرد، جرج!!
صدای خانم ویزلی جرج را از خواب بیرون پرتاب کرد و فوراً بر روی تختش نشست.
جرج سرش را به طرف فرد چرخاند اما او را در خواب عمیق دید. پوفی کشید و با افتادن نگاهش به ساعت، خواب از سرش پرید و فریادی کشید:
- دیر شده!! یه ساعت دیگه باید ایستگاه قطار باشیم!!
فرد سریع به طرف زیر تختش سقوط کرد و شروع کرد به دستو پا زدن تا چمدان چهارخانهای اش را از یر تخت بیرون بکشد.
جرج پتو را بر روی فرد انداخت و به طرف در دوید که پا بر روی موجودی ریز گذاشت و بر روی زمین سر خورد.
فریادی کشید و درحالی که...
جرج منتظر شنیدن حرف فرد ماند اما بجای آن صدای بلند خروپف بلند شد و صورت جرج درهم رفت... .
- فرد، جرج!!
صدای خانم ویزلی جرج را از خواب بیرون پرتاب کرد و فوراً بر روی تختش نشست.
جرج سرش را به طرف فرد چرخاند اما او را در خواب عمیق دید. پوفی کشید و با افتادن نگاهش به ساعت، خواب از سرش پرید و فریادی کشید:
- دیر شده!! یه ساعت دیگه باید ایستگاه قطار باشیم!!
فرد سریع به طرف زیر تختش سقوط کرد و شروع کرد به دستو پا زدن تا چمدان چهارخانهای اش را از یر تخت بیرون بکشد.
جرج پتو را بر روی فرد انداخت و به طرف در دوید که پا بر روی موجودی ریز گذاشت و بر روی زمین سر خورد.
فریادی کشید و درحالی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.