نام مجموعه: زنِ دیوانه
شاعر: خَمود
قالب اشعار: سپید
مقدمه:
در تار و پودِ قالی عطری به جا مانده به گمانم زنی در این خرابه میزیسته
گورکنی در این حوالیست
بانگش را میشنوم
-خود بلای جان خود شد-
زنی دیوانه در این خرابه میزیسته..
گورکن، گوری از نو بنا کرد
-زنِ دیوانه رفت من ماندم-
کبودیهایش خبر از رنجور بودن تنش میداد
دانههای خاک، بارانی آهسته و پیوسته بودند بر تنِ رنجورش
گورکن مُدام زیر لب میگفت
-زنِ دیوانه رفت من ماندم-