• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستانک ترجمه داستان زیباترین غریق جهان | گابریل گارسیا مارکز | احمد گلشیری

  • نویسنده موضوع Raha~r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 70
  • کاربران تگ شده هیچ

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,871
پسندها
13,929
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مترجم: احمد گلشیری
درباره ی نویسنده :
گابریل خوزه گارسیا مارکِز ، در دهکدهٔ آرکاتاکا درمنطقهٔ سانتامارا در کلمبیا – درگذشته ۱۷ آوریل ۲۰۱۴. رمان‌نویس، نویسنده، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سـیاسی کلمبیایی بود. گابریل گارسیا ، بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کرد. گابریل گارسیا ماکز برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می‌شناسند که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان است.
پس از نیمه شب، زوزه‌ی طوفان خاموش شد و دریا در رخوت خواب چهارشنبه فرو رفت. زنانی که لباسش را پوشانده و بر موهایش شانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~r

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,871
پسندها
13,929
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
نخستین کودکانی که شئ‌ای تیره‌گون و اغواکننده را دیدند که از دل دریا برآمد و به ساحل نزدیک شد، پیش خود اندیشیدند که شاید کشتی دشمن باشد، اما چون دیدند که پرچم و دکلی در میان نیست، اندیشیدند که شاید این شئ، پیکر نهنگی است، اما وقتی سرانجام آب، آن را روی ساحل آورد، و آن‌ها دسته‌ی جلبک‌ها و شاخک‌های ستاره‌ی دریایی و بقایای ماهی‌ها و خرد و ریزهای دیگر را از پیکرش ستردند، تازه یافتند که آن شئ پیکر مرد غریقی است.

تمام آن بعدازظهر، کودکان با پیکر مرد غریق بازی ‌کردند؛ او را با ماسه‌های ساحل می‌پوشاندند و بعد دوباره ماسه‌ها را کنار می‌زدند، تا آن‌که رهگذری از سر حادثه آن‌ها را دید و خبر در دهکده پیچید. مردانی که پیکر او را به نزدیک‌ترین خانه رساندند، دریافتند که او از هر جان باخته‌ای که دیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~r

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,871
پسندها
13,929
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
در دهکده تختخوابی نیافتند که بتوانند او را رویش بخوابانند و میزی پیدا نشد که در مراسم سوگواری و یادبود، تحمل پیکر او را داشته باشد. نه شلوار مهمانی بلند قامت‌ترین مردان دهکده، اندازه‌اش بود و نه پیراهن روزهای یکشنبه تنومندترین مردان و نه کفش‌های مردی که پایش از تمام مردان دهکده بزرگتر بود. زنان که مسحور قامت حیرت‌انگیز و زیبایی شگفت‌انگیز او شده بودند،بر آن شدند تا از بادبان کشتی‌ها شلواری و از پارچه‌ی ساتن عروس‌ها، پیراهنی برایش بدوزند، تا مرد غریق حتی در مرگ هم، غرورش را پاس دارد و بزرگواریش را.
زنان که گرد هم آمده بودند، تا لباس‌هایش را بدوزند، آنگاه که خیره بر پیکر او، کوک می‌زدند، به نظرشان آمد که طوفان هرگز مانند آن شب بی‌امان نوزیده و دریا هرگز تا آن اندازه پریشان و بی‌قرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~r

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,871
پسندها
13,929
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
اندکی بعد که سیمایش را با دستمال پوشاندند تا نور آزارش ندهد، آن چنان به مرده‌ها می‌برد؛ آن چنان بی‌دفاع می‌نمود و آن چنان به مردان خودشان می‌مانست، که بغض گلویشان را فشرد و چشمه‌ی اشک در قلب‌شان جوشید. نخستین زنی که به گریه درآ’مد، زن جوانی بود و بعد زنان دیگر هم به او پیوستند، از آه و افسوس آغاز شد و به شیون و زاری انجامید و هر چه بیشتر شیون کردند و هق هق گریستند، بیشتر می‌خواستند که گریسته باشند، زیرا مرد غریق هر چه بیشتر استبان آن‌ها می‌شد، و چون استبان آن‌ها می‌شد، باز هم بیشتر می‌گریستند، آخر او از تمام مردان روی زمین تهیدست‌تر بود آرام تر بود و بخشنده‌تر بود؛ او، آن استبان. بنابراین وقتی مردان دهکده باز آمدند و خبر آوردند که مرد غریق اهل دهکده‌های دیگر هم نبوده است، چشمه‌ی شادی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~r

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,871
پسندها
13,929
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
ناخن‌های سخت سنگ واره‌ای که تنها با چاقو می‌شد کوتاهشان کرد. تنها کافی بود تا دستمال را از سیمایش کنار بزنند تا دریابند که او چقدر شرمسار است که گنـ*ـاه او نیست که آن قدر بزرگ و سنگین است، گنـاه او نیست که آن قدر زیباست، که اگر می‌دانست که این دشواری‌ها را برای مردم دهکده به ارمغان می‌آورد، حتما” جایی پرت‌تر و دور افتاده‌تر را پیدا می‌کرد و آن‌جا، تن به امواج می‌داد و اگر می‌دانست، لنگر یک کشتی بادبانی را به گردن خود می‌آویخت و چونان آدمی که از جانش سیر شده باشد، خود را از صخره‌ای به دریا می‌افکند و جان مردمی را که به گفته‌ی خودشان، از دیدن پیکر مرد جان باخته‌ی این چهارشنبه، پریشان شده بود، آشفته نمی‌کرد، و اگر می‌دانست، با این تکه گوشت سرد جانکاه که هیچ ارتباطی با او نداشت، کسی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~r
عقب
بالا