- تاریخ ثبتنام
- 10/3/24
- ارسالیها
- 128
- پسندها
- 541
- امتیازها
- 2,803
- مدالها
- 5
سطح
5
- نویسنده موضوع
- #31
شروع به قدم زدن میکنیم.
- نه، اون قبلا سعی میکرد چون احساس غریبی میکنم، بهم خوبی کنه و باهام دوست بشه، اما خدا نخواست. باهام دشمن شد.
میخواهد حرفی بزند که با رد شدن یک گربه از بغل دستش، از خودش در میآید و با جیغ پشت من قایم میشود.
- از یه گربهی خیس میترسی؟
- بهخدا جریانش طولانیه. بذار بره برات صفر تا صدشو تعریف میکنم.
گربه بهخاطر باران، سرعتش زیاد است و چند ثانیه بعد، کاملا از چشم دور میشود. یوجین نیز دوباره به حالت عادیاش برمیگردد.
- خب، بهخاطر این از گربه میترسم که توی بچگیم، از گوش گربه میکشیدم و میبردمش بالا، دوباره از اول. یه بار داشتم همین کارو با گربهی توی حیاطمون میکردم، این منو چنگ زد! از اون موقع ازشون میترسم.
با لبخند میگویم:
- به نظرت منطقی نیست که...
- نه، اون قبلا سعی میکرد چون احساس غریبی میکنم، بهم خوبی کنه و باهام دوست بشه، اما خدا نخواست. باهام دشمن شد.
میخواهد حرفی بزند که با رد شدن یک گربه از بغل دستش، از خودش در میآید و با جیغ پشت من قایم میشود.
- از یه گربهی خیس میترسی؟
- بهخدا جریانش طولانیه. بذار بره برات صفر تا صدشو تعریف میکنم.
گربه بهخاطر باران، سرعتش زیاد است و چند ثانیه بعد، کاملا از چشم دور میشود. یوجین نیز دوباره به حالت عادیاش برمیگردد.
- خب، بهخاطر این از گربه میترسم که توی بچگیم، از گوش گربه میکشیدم و میبردمش بالا، دوباره از اول. یه بار داشتم همین کارو با گربهی توی حیاطمون میکردم، این منو چنگ زد! از اون موقع ازشون میترسم.
با لبخند میگویم:
- به نظرت منطقی نیست که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش