مشاعره مشاعره مشروط (واژگان)

[m.sina]

تورا آسودگی باید مرا رنج
من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج.

آواره لطفا

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جزآب نیست
زورق آواره در زیبایی دریا نمان

دریا لطفا

 

[Delaram*☆♡]

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جزآب نیست
زورق آواره در زیبایی دریا نمان

دریا لطفا

با نگاه ترت به چشمانم
راه دریا به خانه پیدا شد
موج زد پشت موج غم رقصید
جذر و مد زمانه پیدا شد

غم لطفا

 

[ملکه جهنمی❄]

با نگاه ترت به چشمانم
راه دریا به خانه پیدا شد
موج زد پشت موج غم رقصید
جذر و مد زمانه پیدا شد

غم لطفا

گفته بودپ تو بیاییی غم دل با تو بگویم
اما چه بگویم که غم می رود تا تو بیایی

 

[M.Fakher]

چون کلمه نگفتی
خودم یه کلمه میگم

من غلام قمری غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

دیوانه

 

[ملکه جهنمی❄]

چون کلمه نگفتی
خودم یه کلمه میگم

من غلام قمری غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

دیوانه

پروانه شدم بال زدم سوخت دو بالم
دیوانه شدم داد زدم وای به حالم.
مرگ

 

[m.sina]

پروانه شدم بال زدم سوخت دو بالم
دیوانه شدم داد زدم وای به حالم.
مرگ

مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

قصۀ فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

لحظه لطفا

 

[ملکه جهنمی❄]

مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

قصۀ فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

لحظه لطفا

دوست میدارم تمام لحظه ها را
در درون واژه های شعرهایم
لحظه ها را در دل صدها هزاران رازها
در دل قالی ایرانی ببافم بارها
من لحظه ها
لحظه ها را رنگها را گونه گون
لحظه های سرخ همچون سرخ گل
چهره های لاله گون همسانِ رخ

 

[m.sina]

دوست میدارم تمام لحظه ها را
در درون واژه های شعرهایم
لحظه ها را در دل صدها هزاران رازها
در دل قالی ایرانی ببافم بارها
من لحظه ها
لحظه ها را رنگها را گونه گون
لحظه های سرخ همچون سرخ گل
چهره های لاله گون همسانِ رخ

جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تا زعفران چهره من لاله گون شود


دیوار دل به سنگ تعنت خراب گشت
رخت سرای عقل به یغما کنون شود

 

[ملکه جهنمی❄]

جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تا زعفران چهره من لاله گون شود


دیوار دل به سنگ تعنت خراب گشت
رخت سرای عقل به یغما کنون شود

جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار

دیوار لطفا

 

[m.sina]

جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار

دیوار لطفا

روزی که شکست آینه با گریه چه میگفت
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار

کشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار