شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,041
  • بازدیدها 21,837
  • کاربران تگ شده هیچ

ماه لیلی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
301
پسندها
372
امتیازها
2,333
مدال‌ها
7
سطح
5
 
  • #2,781
من فکر نمی‌کنم که اندوهِ یک آدم به هنگامِ ترکِ چیزی ناشی از این باشد که دارد چیزی را که دوست دارد ترک می‌کند. اندوهِ آدم ممکن است ناشی از نقطه‌ی مقابلش باشد. آدم احساس می‌کند که پیوند‌ها چه آسان پاره می‌شود، و نیز اینکه دیگران چه آسان از آدم جدا می‌شوند… آدم با اندوه شبهِ روابطی را به یاد می‌آورد که شکل گرفته بودند و با اندوهِ پیشاپیش شبهِ روابطی را می‌بیند که شکل خواهند گرفت. در واقع آدم هم به آزادی نیاز دارد و هم به وابستگی، اما هر کدام بجای خود، و آدم با ناراحتی در می‌یابد که جاها را با هم قاطی کرده است.

فرانتس کافکا |
 
امضا : ماه لیلی

ماه لیلی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
301
پسندها
372
امتیازها
2,333
مدال‌ها
7
سطح
5
 
  • #2,782
مشکل آنجا بود که او هیچ وقت این را نفهمید که
آدمیزاد وقتی یک بار رفتن را بلد شود،
برگشتنش دیگر هیچ ارزشی نخواهد داشت...

✽ شقایق جلیلی |
 
امضا : ماه لیلی

ماه لیلی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
301
پسندها
372
امتیازها
2,333
مدال‌ها
7
سطح
5
 
  • #2,783
خاموشم اما
دارم به آواز غم خود می‌دهم گوش
وقتی کسی آواز می‌خواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کرده ست
اینجا سراپا گوش باید بود

درد از نهاد آدمیزاد است ...

✽ هوشنگ ابتهاج
 
امضا : ماه لیلی

ماه لیلی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
301
پسندها
372
امتیازها
2,333
مدال‌ها
7
سطح
5
 
  • #2,784
سکوت وقتی حربه‌ی کارسازی است که کسی، جایی، انتظارِ شنیدن صدایت را داشته باشد.

✽ جاناتان فرنزن |
 
امضا : ماه لیلی

ماه لیلی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
301
پسندها
372
امتیازها
2,333
مدال‌ها
7
سطح
5
 
  • #2,785
خاطرات شما را از درون گرم می‌کند، اما در عین حال شما را پاره‌ پاره می‌کند.

✽ هاروکی موراکامی |
 
امضا : ماه لیلی

ماه لیلی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
301
پسندها
372
امتیازها
2,333
مدال‌ها
7
سطح
5
 
  • #2,786
دوستت می‌دارم
دوستت می‌دارم
یک لحظه از مقابل چشمم دور نمی‌شوی،
نفسم از یادت می‌گیرد و خونم در قلبم طغیان می‌کند.

✽ نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
 
امضا : ماه لیلی

نیلام

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
59
پسندها
114
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #2,787
جــنگ هـای خلق، بهر خوبی است

بــرگ بی بــرگی، نشان طوبی است

خشم هــای خلـق، بهـر آشتی است

دام راحــت دایمــاً بـی راحتی است

هــر زدن، بهـر نــــوازش را بــُـود

هــــر گـــله از شـکر آگــه می کند

جنـــگ ها می آشتـی آرد درســـت

مـــارگیـر از بهــر یــاری مار جست
 

نیلام

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
59
پسندها
114
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #2,788
بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش
 

نیلام

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
59
پسندها
114
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #2,789
یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا
روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا
دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا
این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی
راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

نیلام

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/4/24
ارسالی‌ها
59
پسندها
114
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #2,790
بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد
بر حصار فلک ار خوبی تو حمله برد
از مقیمان فلک بانگ امان برخیزد
بگذر از باغ جهان یک سحر ای رشک بهار
تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخیزد
پشت افلاک خمیدست از این بار گران
ای سبک روح ز تو بار گران برخیزد
من چو از تیر توام بال و پری بخش مرا
خوش پرد تیر زمانی که کمان برخیزد
رمه خفتست همی‌گردد گرگ از چپ و راست
سگ ما بانگ برآرد که شبان برخیزد
من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم
چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد
هین خمش دل پنهانست کجا زیر زبان
آشکارا شود این دل چو زبان برخیزد
این مجابات مجیر است در آن قطعه که گفت
بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
 
عقب
بالا