کامل شده مجموعه اشعار پیامبر دیوانه | م . میم کاربر انجمن یک رمان

[زینب میشی]

ندارمت
و این تمام دردم نیست !
نمی توانم فراموشت کنم

 

[زینب میشی]

تو رفته ای
و مرگ
هیچ چیز برای ستاندن
از من نخواهد جست

 

[زینب میشی]

بعضی رنگ ها
زیادی گرمند
مثل رنگ چشمان تو
رنگ موهایت
که مرا می سوزاند

 

[زینب میشی]

نخست ؛
آتش را کشف کرد
دید گرم نمی شود
بوسه را کشف کرد انسان

 

[زینب میشی]

تقویم روی میز را ورق زده ام
امروز
سالگرد هیچ اتفاق بزرگی نیست
برگرد
امروز را به نام خودمان ثبت کنیم

 

[زینب میشی]

سنگی بزرگ بودم
در مسیر رودی زیبا
اشتباه از من بود
که میخواستم با تو
به دریا برسم

 

[زینب میشی]

ققنوس بودی تو
که حالا هر شب از گور عشقت
شعری تازه برمی خیزد

 

[زینب میشی]

چه خوشبختند
کتابهایی که ورق می زنی آنها را
و وقتی خوابت برد
کنار صورتت
یا روی سینه ی تو می خوابند

 

[زینب میشی]

یک شب به خوابم خواهی آمد
با هم خواهیم رفت
و صبح هر چه داد و فریاد کنند
پنجره ی چشمانم را
به دنیای بی رنگشان باز نخواهم کرد

 

[زینب میشی]

حالی از من بپرس
این برای من
بهترین درمان است