ی تو من تنها میان این خیابان چه کنم؟
تو بگو با شب و این دیده ی گریان چه کنم؟
سقف دستانت مرا شیدا نگه داشت ولی
حال امانم نیست با سوز زمستان چه کنم؟
منم آن گرگ بیابان که همه درد ز اوست
بی درمان تک و تنها در بیابان چه کنم؟
سهم من از تو فقط رویایی بیش نبود
بی وفا برگو که من سر در گریبان چه کنم؟
هر کجا من را کشند واهمه ای نیست که نیست
ترسم از آن است که بی ارابه ران چه کنم؟
ذهن آشوبم مرا از پای در آورد چه سخت
ای دریغا من با حال پریشان چه کنم؟
آریانا راد.