مطالب جالب مطالب جالب، سرگرم کننده و خنده‌دار

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعنی چه؟''

محصلی در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعنی اين'' و برگه ی خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود !

اما برگه ی آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند.

فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي می توانست باشد؟

او دکتر علی شريعتی بود.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.

این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.

کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.

به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
برای خلاص شدن از مشکل مورچه‌ها پوست خیار را نزدیک سوراخ مورچه‌ها قرار دهید

برای به دست آوردن یخ پاک و تمیز آب را اول بجوشانید

برای درخشندگی آینه آن را با اسپرایت پاک کنید

برای پاک کردن آدامس از روی لباس: لباس را به مدت ۱ ساعت در فریزر قرار دهید

برای سفید کردن لباس های سفید: لباس را همراه با یک تکه لیمو به مدت ۱۰ دقیقه در آب داغ خیس کنید

برای درخشندگی مو: یک قاشق سرکه به موهای خود زده سپس آب بکشید

برای جلوگیری از ریزش اشک هنگام پوست کندن پیازآدامس بجوید

برای جوشاندن سریع سیب زمینی پیش از جوشاندن سیب زمینی را فقط از یک جهت پوست بگیرید

برای جوشاندن سریع تخم مرغ به آب آن نمک اضافه کنید

برای امتحان تازه بودن ماهی: آن را در یک کاسه آب سرد بگذارید در صورتی که ماهی شناور شود تازه است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
خواستگاري !!!

مادرش میگفت: دخترم بگذار راحتت کنم تمام زندگی آینده ات بستگی به همین چند
دقیقه چای آوردنت دارد. پایت را که از آشپزخانه گذاشتی بیرون اول خوب همه چیز
را نگاه کن و بعد سرت را بنداز پایین و با صدای آروم بگو سلام . نمی خوام پشت
سرت حرف بزنن که چه قدر بی تربیته . یه وقت هول نشی ، رنگت عوض نشه ، با خودشون
میگن : دختر آدم ندیده سینی چای را محکم بگیر مثل دفعه قبل نشه که دستت بلرزه و
آقای دومادو شرمنده کنی. حواست جمع باشه ، اول بزرگتر یه وقت نبینمت که سینی
چای رو یک راست بردی جلوی آقای داماد . فکر میکنن که حالا پسرشون چه آش دهن
سوزیه . آروم و با حوصله راه برو و دوبار کمتر تعارف نکن . سرت رو بلند نکن ،
آروم حرف بزن ، حتی اگه حرف خنده داری زدند ، نخند وگرنه فردا روت عیب میزارند
که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
نادرشاه افشار پس از بخشیدن دوباره تاج و تخت هند به "محمد شاه گورکانی" پادشاه هندوستان ، خواست یکی از دختران او را به همسری نصراﷲ میرزا دومین پسر خود درآورد . از سویی دیگر دستور تشکیل جلسه با شکوهی از اندیشمندان و خردمندان هند را در کاخ پادشاهی داد . محمد شاه گورکانی پس از دیدن آن همه از دانشمندان کشورش در کاخ اش به پادشاه ایرانزمین گفت تا کنون هیچ گاه این همه اندیشمند و خردمند در کاخ ما دیده نشده بود . نادرشاه خندید و به او گفت اگر گوشت به حرف خردمندانت بود ، من هم اکنون در حال جنگیدن با سپاه یاغی عثمانی بودم و مرا به هند چکار ؟ ...
نصراﷲ میرزا فرزند نادر به پدر گفت چه لزومی بود در روز مراسم ازدواج من این همه عالم اینجا بیاید و پدر دستی بر شانه اش گذاشت و گفت تو باید اینها را ببینی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aran

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
راست ها و دروغ ها !!!! ...
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است.
کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است.
کسی که پول ميگيرد تا دروغ بگويد دلال است.
کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد گداست.
کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است.
کسی که پول می گيرد تا گاهی راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است.
کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است.
کسی که به خودش هم دروغ می گويد متکبر و خود پسند است.
کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.
کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است.
کسی که اصلا دروغ نمی گويد مرده است.
کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد بازاری است.
کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aran

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند
انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
همه پنهان شدند الا نیوتون ...
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.

انیشتین شمرد 97, 98, 99..100…

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.
انیشتین فریاد زد
نیوتون بیرون( سك سك) نیوتون بیرون( سك سك)

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!! ...

تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست ...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
انسان های بزرگ !!!! ...


روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه ودریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شودتا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود.
زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطرابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر وهزینه بالای بیمارستان نیست.

دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود ودر حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهایخوشی را آرزو می کنم.

یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرفناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
زندگی و سلف سرویس


این داستانی است درمورد اولين ديدار "امت فاكس"، نويسنده و فيلسوف معاصر، ‌از آمريكا، هنگامی كه برای نخستين بار به رستوران سلف سرويس رفت.
وی كه تا آن زمان هرگز به چنين رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با اين نيت كه از او پذيرايی شود.
اما هرچه لحظات بيشتری سپری ميشد، ناشكيبايی او از اينكه ميديد پيشخدمتها كوچكترين توجهی به او ندارند، شدت گرفت.
از همه بدتر اينكه مشاهده ميكرد كسانی كه پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
وی با ناراحتی به مردی كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت: من حدود بيست دقيقه است كه در ايجا نشسته ام بدون آنكه كسی كوچكترين توجهی به من نشان دهد. حالا ميبينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

معلم زبان
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/4/19
ارسالی‌ها
2,744
پسندها
20,129
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
اگر شما بوديد چه مي كرديد

بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:


افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Regina

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا