متون و دلنوشته‌ها کوته نوشته های ماندگار!

[saba_maleke]

وقتی شیری طعمه اش را با آمدن لاشخورها رها می کند نشان ترس نیست بلکه باورش این است که طعمه اش دیگر ارزش خوردن ندارد.
****
تاریخ عبارت است از جنگ سربازانی که همدیگر را نمی شناسند و با هم می جنگند برای دو نفر که همدیگر را می شناسند و نمی جنگند.
****
هر بار که می خواهم به سمتت بیایم یادم می افتد دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست.

 

[saba_maleke]

مژه تا بر سر پلک است بهایی دارد
هر که از چشم تو افتاد به جایی نرسد
****
شک ندارم اشک میریزند ماهی ها در آب
اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست
****
سالها می گذرد و من از پنجره بیداری.. کوچه یاد تو را می نگرم می بویم و چنان آرامم که کسی فکر نکرد زیر خاکستر ارامش من چه هیاهویی هست.

 

[saba_maleke]

بوی آشنا میدهد دست نوشته هایی که من می دانم از کدامین سرزمین کوچ کرد. حس من با احساسم غریبه نیست. تو بنویس اما باور کن پشت نقاب فریاد می زند صورتکی که من میشناسمش.
****
من این سوی ایستگاه در انتظار، دلم آنسو با کسی سوار مترو شد و رفت.
****
حقیقت گفت مرا برهنه بگذارید و پیرایه بر من نبندید زیرا من هیچ گاه از برهنگی خود شرمسار نیستم.

 

[saba_maleke]

شهدا امام زادگان عشق اند و مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.
****
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت تنها یک کلمه است. میگذرد ولی دق می دهد تا بگذرد.
****
بغض هایت را برای خودت نگه دار. گاهی سبک نشوی سنگین تری.

 

[saba_maleke]

دست به صورتم نزن می ترسم بیوفتد نقاب خندانی که برچهره دارم و بعد سیل اشک های تو را با خود ببرد و باز من بمانم و تنهایی.
****
لبخند را بریدم، قاب گرفتم، به صورتم آویختم، حالا با خیال راحت هر وقت دلم گرفت بغض می کنم.
****
برای زنده ماندن راهی نداری جز گریستن
وقتی بغض ها راه نفس کشیدن ات را سد کرده اند.

 

[saba_maleke]

زن که باشی ترس های کوچکی داری!
از کوچه های بلند
از غروب های خلوت و از خیابان های بدون عابر
از صدای موتور سیکلت ها و دوچرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها می چرخند می ترسی
از برق ماشین هایی که ظهر های گرم تابستان جلو پاهایت ترمز می کندد و تو فقط چهره آدم هایی را می بینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج میزند...
زن گه باشش ترس های کوچکی داری
به بزرگی همه بی عدالتی هایی که به جرم زنانگی محکومت می کنند و همیشه این تویی که مقصری
کاش گاهی مرد بودم.... میشد از شادی ام را به کوچه ها بریزم با صدای بلند از ته دل بخندم و هیچ ماشینی برای سوار کردنم ترمز نکند
من از زن بودنم در این سرزمین گاهی سخت گله دارم.

 

[saba_maleke]

دار بزن خاطرات کسی را که تو را دور زده. حالم خوب است اما گذشته ام درد می کند.
****
فرقی نمیکند در کدام عصر و کدام اقلیم زندگی میکنی. فرقی نمیکد اسمت فرهاد باشد ، رومذو یا مجنون یا شیرین یا ژولیت یا لیلی... تو را به زخم هایت میشناسند.. این نقطه مشترک همه آدم هاست.

 

[saba_maleke]

گاهی وقتا از زندگی آن قدر خسته می شوم که دلم میخواهد قبل از خواب ساعت را روی هیچ وقت کوک کنم.
****
افکار من تلخ است مانند طعمته خیار کمی مزه کن، نخواستی تف کن برو.
****
دنیا زیباست ...... امان از آدم های دنیا.

 

[saba_maleke]

دلم دور شدن می خواهد، گم شدن و پیدا نشدن، دلم یک غربت بی انتها می خواهد، یک سرزمین نا شناخته، بدون هیچ مردمی که اگر هم داشت برای دل های آدم ها حرمت قائل بشوند که مثل اینجا آن قدر راحت و بیتفاوت نمک نپاشند روی زخم ها
****
مستقیم... دربست... مانده ام در این شهر شلوغ و پر ترافیک هیچکی دلم را نمیبرد.

 

[saba_maleke]

خدایا لطفا برو به بعضی از آنان که ایمان آورده اند یادآوری کن تو خدا هستی نه آنها.
****
دنیای اطرافمان را با سینما اشتباه گرفته ایم. یکی خاموش می شود، یکی فراموش می شود، یکی میمیرد و ما فقط تماشا میکنیم.
****
کاش دستان خدا پیدا بود
تا در آن وقت که بی حوصله و تنهایی
ودلت از غم دنیا مملو
بزنی تکیه بر آن
و بخندی به همه رنج جهان