روی سایت دلنوشته‌ی دلم برای او می‌تپد | madis کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع پرینز نوچی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 1,300
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
به نام خداوند مهربان همچو مادر

نام دلنوشته: دلم برای او می‌تپد
نام نویسنده: مادیس
تگ: متوسط
ویراستار: ستاره لطفی(setarehlotfi_S)
مقدمه:
وقتی جلوی او می‌ایستم
دلم خودش را به در و دیوار می کوبدتا به او برسد.
با او برفی‌ترین روزها برای من یک روز آفتابی پر از گرماست.
با او در اوج زمستان بهار است.
نگاهش برای من یاد آور زلالی آب است به همان
پاکی به همان شفافی،
آن‌قدر شفاف که می توانم دوست داشتن را از نگاهش بخوانم.
[تقدیم به همسر عزیزم]

دلم برای.jpg​
 

پیوست‌ها

  • دلم برای.jpg
    دلم برای.jpg
    607.5 کیلوبایت · بازدیدها 0
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پرینز نوچی

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,374
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

IMG-20200319-WA0010.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
***
به نام خالق عشق

روی به روی من نشسته است
با لبخندی بی‌نظیر... .
من می خواهم از او نقاشی بکشم ولی مگر می توانم!
وقتی او این چنین با لبخند به من نگاه می‌کند،
قلبم در حال پرواز است
ولی در این بین جدال عقل و دل... .
دل پیروز می‌شود و من قلم و کاغذ را کنار می،گذارم و می‌گویم نمی‌توانم؛
با تعجب می گوید چرا؟
با لبخند می‌گویم دلم برای توی می‌تپد و نمی‌گذارد که از این صورت زیبا
حتی یک خط را روی کاغذ بکشم
چون مالکانه فریاد می‌زند؛
حق نداری این زیباروی چیزی را
روی کاغذ بیاوری!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
به نام خالق محبت

آرام کنار هم قدم می‌زنیم.
ابرها آرام‌آرام کنار هم جمع می‌شوند و باران می‌گیرد... .
دستش را می‌گیرم و می‌گویم برویم زیر سایه‌بان؛
با لبخند می‌گوید:
- «نه».
با لبخند می‌گویم:
- «چرا؟»
میگوید:
- «می‌خواهم زیر بارون برای عشقمون دعا کنم آخه دعاها مستجاب میشه.»
دستش را می‌گیرم و هر دو زیر باران می‌رویم و دست بلند می‌کنیم به دعا
به خدا می‌گویم:
- «خدایا من دلم برای او می‌تپد
او را برای من حفظ کن و عشقمان را پایدار بدار!»ـ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
***
به نام خالق مهر

کنار ساحل دریا نشسته بودم و به دریا نگاه می‌کردم... .
انگار درون دریا صورت زیبای او را می‌دیدم با یک لبخند جادویی!
قلبم او را طلب می‌کرد و می‌خواست او کنار ما باشد... .
آ‌ن‌قدر در فکر بودم که با صدایش به خودم آمدم:
- «به چه این‌قدر عمیق نگاه می کنی؟»
با لبخند به سمتش برگشتم و گفتم:
- «به تو.»
- «قبل از من؟»
- «باز هم به تو، تو در همه حال در فکر منی و من نمی‌توانم از فکر به تو دست بردارم تو در قلب من حک شدی و قلبم از هر فرصتی برای یادآوری تو استفاده می‌کند.»
دستش را در دست گرفتم و با لبخند به چشمانش زل زدم... .
چشمانی که در عمقش «دوست داشتم» را فریاد می‌زد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
***
به نام خالق انسان

آرام موشک کاغذی که ساخته بودم را پرت کردم تا پرواز کند،
او نیز بعد از چند لحظه پرواز
روی دامنش نشست... .
با لبخند موشک را برداشت و گفت:
- «سفیر فرستادی؟»
با باز و بسته کردن چشمانم تأیید کردم،
او نیز موشک را برداشت و بازش کرد و درونش را با صدای بلند خواند:
- «ای که عشق مرا به تو زنجیر کرد
دلم فقط برای تو می تپد... .
پس با من باش تا بتوانم،
مثل کوه در مقابل مشکلات قدعلم کنم
و از هیچ چالشی ترس نداشته باشم!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
***
به نام خالق مهر و محبت

آرام گل یاس سفید را می‌بویم،
اولین چیزی که در ذهنم جا می‌گیرد
بوی عطرش است... ـ
بوی عطرش همانند این گل
مرا با خود می‌برد و در
دریای عشقش غرق می‌کند،
قلبم را به تپش می‌اندازد،
عقلم را خاموش می‌کند،
و دلم راه می‌گیرد تا او را پیدا کند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
***
به نام خداوند آسمان و زمین

اولین بار که دیدمش
قلبم پرشتاب تپید
و به من ثابت کرد،
که عشق خود را شناخته است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
***
به نام خداوند کوه و دریا

از بین گل‌های جلوی رویم یک رز سرخ برداشتم
و به طرفش رفتم،
گل را جلویش گرفتم؛
با تعجب مرا نگاه کرد ولی لپ‌هایش از خجالت سرخ شد
و آرام گل را از من گرفت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,590
پسندها
14,056
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
***
به نام خداوند آب و برف

در کنار هم نشسته بودیم و به منظره شهر نگاه می‌کردیم
آرام گفت:
- «به نظرت چند نفر در این شهر عاشق هستند؟»
آرام گفتم:
- «نمی‌دانم فقط من می‌دانم تو را به اندازه کل عاشقان جهان دوست دارم!».
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا