آموزش مجازی نویسندگی

  • نویسنده موضوع FATEMEH_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 124
  • بازدیدها 10,872
  • برچسب‌ها
    f.k کارگاه
  • کاربران تگ شده هیچ

آیا تمایل دارین در طرح آموزش نویسندگی مشارکت داشته باشید؟

  • بله

    رای 76 96.2%
  • خیر

    رای 3 3.8%

  • مجموع رای دهندگان
    79

malikaaraghi

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/6/17
ارسالی‌ها
218
پسندها
4,165
امتیازها
17,083
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • #11
با چشم خود بین مرا


ایده من :
سایه، سایه وار زندگی می کند! آن زندگی ساده و بی آلایش سال ها پیش به زندگی پر از حسرت و رنجِ حال تبدیل شده است. با مرگ خواهر زاده اش که خود سایه نیز ناخواسته در آن دخیل بوده، سال هاست که او را از خانه و خانواده دور کرده است. مرگی نا به هنگام که مقصری به دنبال نداشته و تنها سایه را قربانی عقده ها و کینه های گذشته ی خود کرده، گذشته ای که او برای ندانسته هایش پاسخی ندارد و خواهری که او را بازیچه ی دست خود می کند.
سال ها گذشته و حال برادر سایه با دنیایی از ندانسته ها پا به ایران بازمی گردد و جای خالی قُل دوست داشتنی اش و دلایل غیر منطقی دیگران او را به دنبال عزیزش می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #12
ناخواسته مرگ

ایده من:
دخترک بی هیچ فکری سرنوشتش را تغییر داد.
سرنوشتی که تیمارستانی پراز عشق را رغم میزند.
تیمارستان بدور از هیاهو های معمولی اما با رازی بزرگ...
رازی که زندگی بانو را ۱۸۰ درجه میچرخاند به سوی هیجان، مرگ و ترس...
(ببخشید دیگه زیاد خوب نشد)
راز دیوانگی(ببخشید مجبور شدم بقیه داستان رو خودم بسازم بر اون اساس اسم گذاشتم)




ایده من:

دوستیه شدید بین دو دختر که حتی حاضرند برای یکدیگر جان خود رابدهند.سالهاست مثل خواهر درکنار همدیگرند و عهد دوستیشان شکستنی نیست اما این بار میشکند توسط یک پسر،پسری که به دلیل کینه ای که از برادر آیدا دارد این بلا را سر آیدا و ندا میاورد یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mehrabi83

malikaaraghi

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/6/17
ارسالی‌ها
218
پسندها
4,165
امتیازها
17,083
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • #13
راز دیوانگی(ببخشید مجبور شدم بقیه داستان رو خودم بسازم بر اون اساس اسم گذاشتم)




ایده من:

دوستیه شدید بین دو دختر که حتی حاضرند برای یکدیگر جان خود رابدهند.سالهاست مثل خواهر درکنار همدیگرند و عهد دوستیشان شکستنی نیست اما این بار میشکند توسط یک پسر،پسری که به دلیل کینه ای که از برادر آیدا دارد این بلا را سر آیدا و ندا میاورد یک تلافی بد که ممکن است حتی باعث مرگ بشود اما اینبار هم ندا خودش را فدای آیدا میکند؟

پایان:همچی درست میشود حتی دوستی آیدا و ندا ولی ندا جونش رو فدا میکنه تا دوستیش با آیدا پا برجا بماند

(ببخشید سعی کردم خیلی طولانیش نکنم و حول موضوع کلی باشم)
جان نسا_ رفاقت عهد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Faranak

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/7/17
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,287
امتیازها
17,773
مدال‌ها
5
سطح
10
 
  • #14
جان نسا_ رفاقت عهد

ایده من:
یه عاشقی بدون فرجام...
عهدی که برای رفاقت شکسته نشد...
پسرکی که سلطان قلب ها بود...
دخترکی که هیچ نبود...
داستان درباره بهار است. بهار و بهارهایی که هیچ نبودند ولی همه چیز بودند.
همه چیز مادری که هیچ در سفره نداشت جز غم، درد و فقر...

عشق در ره واقعیت

ایده ی من:
رمان ها را می نویسم ولی این را هم می دانیم که آنها را از پس حقیقت جستجو می کنیم
دختری از جنس شیطنت و مهربانی ولـی مغرور
پسری از جنس مهتاب و دلسوزی ولــی مغرور
دلهایشان عاشق است
ولی آیا با این همه شیطنت عشق به فرجام می رسد؟!
 
امضا : Faranak

malikaaraghi

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/6/17
ارسالی‌ها
218
پسندها
4,165
امتیازها
17,083
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • #15
عشق در ره واقعیت

ایده ی من:
رمان ها را می نویسم ولی این را هم می دانیم که آنها را از پس حقیقت جستجو می کنیم
دختری از جنس شیطنت و مهربانی ولـی مغرور
پسری از جنس مهتاب و دلسوزی ولــی مغرور
دلهایشان عاشق است
ولی آیا با این همه شیطنت عشق به فرجام می رسد؟!
عشق با چاشنی شیطنت

ایده من:
در شبی تاریک که حتی ستاره ای دراسمان شب نبود دخترکی به دنیا امد...
به سفیدی برف و به اقبال شب...
زاده شد، ولی نه برای زندگی...
به عنوان یک ناجی..
ناجی کسانی که فکر میکنیم واقعیت ندارند.
کسانی که از عمق خیال امده اند.
 

mehrabi83

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #16

ایده من:
در شبی تاریک که حتی ستاره ای دراسمان شب نبود دخترکی به دنیا امد...
به سفیدی برف و به اقبال شب...
زاده شد، ولی نه برای زندگی...
به عنوان یک ناجی..
ناجی کسانی که فکر میکنیم واقعیت ندارند.
کسانی که از عمق خیال امده اند.
ناجی خیال

ایده من:
پسری که درگیر یک کتاب است کتابی جادویی که قادر به کارهای زیادیست پسر داستان از کتاب استفاده هایی میکند که باعث دردسر برای خود و دوستانش میشود
خودش و دوستانش را وارد سیاه چالی از ترس و بیرحمی میکند،موجودات عجیب،قدرت های کتاب و ....
آیا این بچه های شیطون میتونن نجات پیدا کنن؟
 
امضا : mehrabi83

Astro

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/17
ارسالی‌ها
78
پسندها
1,474
امتیازها
9,763
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #17
ناجی خیال

ایده من:
پسری که درگیر یک کتاب است کتابی جادویی که قادر به کارهای زیادیست پسر داستان از کتاب استفاده هایی میکند که باعث دردسر برای خود و دوستانش میشود
خودش و دوستانش را وارد سیاه چالی از ترس و بیرحمی میکند،موجودات عجیب،قدرت های کتاب و ....
آیا این بچه های شیطون میتونن نجات پیدا کنن؟
دروازه ي مرگ

ايده ي من
داستان داستان يه پسره يك مرد يك پدره
وزني از ديار تاريكي ها و پستي ها كه ناگهان سر از زندگي او در مياورد و مي شكند و زندگاني اش را در خود مي بلعد و مي رود و تحفه اي مي گذارد. دختركي از ديار خود. دختري كه شايد در ظاهر همانند پدر خود اما وجودش كم از مادرش ندارد
و اين داستان زندگي پدر و دختري است كه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Astro

malikaaraghi

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/6/17
ارسالی‌ها
218
پسندها
4,165
امتیازها
17,083
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • #18
دروازه ي مرگ

ايده ي من
داستان داستان يه پسره يك مرد يك پدره
وزني از ديار تاريكي ها و پستي ها كه ناگهان سر از زندگي او در مياورد و مي شكند و زندگاني اش را در خود مي بلعد و مي رود و تحفه اي مي گذارد. دختركي از ديار خود. دختري كه شايد در ظاهر همانند پدر خود اما وجودش كم از مادرش ندارد
و اين داستان زندگي پدر و دختري است كه روز به روز بيشتر اتشش شعله ور مي شود و مي سوزاند و ويران مي كند...
به ویرانی مرگ

ایده من"
دخترک از همه چیز و همه کس دور ماند بخاطر چیزی به اسم عشق...
حسی که مادرش ان را نحس و پدرش ان را گناه میدانست...
با تمامی هشدار ها دلباخته شد.دلباخته که هیچ زندگیش را باخته بود‌...
گویند صبر هم حدی دارد صبر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Astro

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/17
ارسالی‌ها
78
پسندها
1,474
امتیازها
9,763
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #19
به ویرانی مرگ

ایده من"
دخترک از همه چیز و همه کس دور ماند بخاطر چیزی به اسم عشق...
حسی که مادرش ان را نحس و پدرش ان را گناه میدانست...
با تمامی هشدار ها دلباخته شد.دلباخته که هیچ زندگیش را باخته بود‌...
گویند صبر هم حدی دارد صبر دخترک ماهم حدی داشت...
طغيان احساس
ايده ي من
داستان درباره ي يونانيان باستانه
يك گروه كاوشگر كه سر تحقيقاتي به محل هاي قديمي يونان براي كشف چيزاي تازه سر ميزنند و در اين زمان داستان دستخوس اتفاقاتي ميشه كه اينا به يه جنگل ممنونه پا ميذارن و اميد تمام چيزيه كه هنوز در وجودشون ميدرخشه و هدايتشون ميكنه در اين ميان با ادما و رسماي قديمي زيادي اشنا ميشن و البته چيزا و افراد زيادي هم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Astro

FATEMEH_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
495
پسندها
4,119
امتیازها
17,473
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
مسابقات که چند ماه دیگه برگزار می شن، معیار داورها همین مواردیه که من و نفس واسه هر قسمت می گیم. اون زمان وقتی برای آزمون و خطا نذارید پس الان که فرصتش هست، مشارکت داشته باشید تا متوجه ایراداتون بشید و مسابقه هم جذاب تر بشه.
 
امضا : FATEMEH_R

موضوعات مشابه

عقب
بالا