دنباله دار اولین خاطره‌اتون از انجمن

[bahareh.s]

یکی باهام گفت و گو زد، گفت ایراداتو بگو بهم؛ منم مونده بودم ک چی به چیه گفتم چی شده
گفت خودت گفتی که ایراد داری:/
بعد باهم رفیق شدیم

 

[bahareh.s]

یه بار رمان ضد پسر Fesqeli°m3 رو خونده بودم، به بهانه ی ایراداش گفت و گو زدیم رفیق شدیم
هرچند الان رمانش رها شده هاست ما هم ریشامون سفید شده از بس منتظریم

 

[| TEAR |]

توی چت‌باکس، Aby_∆꧂ باهاش حرفیدم بعد گفتگو زدیم توی سهذساعت هفتاد صفحه حرف زدیم!

 

[.Asal.r]

اولین سایتی بود که عضو شدم .با دیدن ایموجی ها کلی ڌوق کردم
روزای اول چقد صفا داشت..

 

[SARA HEYDARYAN]

خب نوبته خودمه.
نیلوفر دوستم همش میگفت بیا تو سایت؛ میگفتم نوچ نمیام؛ تا اینکه رمانم رو نوشتم؛ نیلوفر گفت که بیا حداقل رمانت رو اونجا بزار؛ گفتم نه من میدم به تو و تو خودت بزار تو انجمن. گفت باشه.
خلاصه نیلو رمانم رو گذاشت تو انجمن و فردای اون روز نیلو باهام تماس گرفت و یه عالمه جیغ جیغ کرد( پرده گوشم پاره شد اونروز)
گفتم چته نیلو گوشم رو پاره کردی؟
گفت سارا مهدیه احمدی خلاصه رمانت رو لایک کرده.
منم خیلی خونسرد و بیخیال گفتم: خوش بحالش؛ خو من چیکار کنم؟
گفت: خاک تو سرت! نویسنده برتره ها!
گفتم عجب و تلفن رو قطع کردم.
خلاصه بعدش مهدیه جان به نیلو گفت که خودم باید رمانم رو تو سایت بزارم؛ و اینجوری شد که منم اومدم تو سایت و اصلا نمیتونم یه لحظه از اینجا غافل شم.

 

[زهرآگیٖـن]

اولین خاطرم خواستگاری یه دختری که الان دوستم شده ازم بود .
خب ما با هم ازدواج کردیم بعد طلاق گرفتیم و بعد دوباره با هم ازدواج کردیم و از امروز هم دیگه زن و شوهر نیستیم بلکه دوستیم
والا من رفته بودم صفحش ازش سوال بپرسم بعد هی حرف زدیم اینم یهو اومد خواستگاریم
->-

وووییی زن قشنگم میخواست یکم به حرفم گوش میکردی که من هی نرم خواستگاری دختر اقدس والا!

 

[- HaDiS.Hs -]

هیچی از اول نشستم به در نگاه میکنم دری که آه می‌کشد!

مرا هم‌ در غم خودت شریک بدان

 

[ChakavaK]

اولین بار تو انجمن فقط داشتم ذوق مرگ‌ می‌شدم.
با ریرا موافقم استیکراش خیلی وسوسه کننده‌ان

 

[MARUL]

اولین خاطره‌اتون از انجمن چی بود؟ تعریف کنید و اگه شخص خاصی این خاطره رو براتون ساخته، تگش کنید.

اسمش زهراست شاید اولین نفری بود که داخل سایت باهاش شوخی کردم

 

[Yalda.bano]

اومدم اینجاویه داداش ویه ابجی پیداکردم