• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان تلخ‌ترین نسکافه | نیایش درویشی کاربر انجمن یک‌ رمان

  • نویسنده موضوع nia-15
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 1,539
  • کاربران تگ شده هیچ

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
تلخ‌ترین نسکافه
نام نویسنده:
نیایش درویشی
ژانر رمان:
#عاشقانه #اجتماعی
کد رمان: 3637
ناظر: Queen_Hero 20-hasti


IMG_20210120_200258_855.jpg

خلاصه: دختری که عشق و عاشقی رو داخل زندگیش تجربه نکرده و خیلی تنهایی و سختی‌هایی داخل زندگیش کشیده می‌خواهد از راه کار کردن و پول درآوردن خودش خرج مادر و خودش رو بدهد در کافه‌ای در وسط شهر تهران شروع به کار می‌کنه
داستان زندگیش از اینجا شروع میشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,569
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:


نشستم
تا آنجا که نیامدی.
خود را مهمان یک فنجان نسکافه کردم.
صبر دیرش شد.
رفت.
اما هنوزم منتظرت بودم.
نسکافه هم چه میزبان کم طاقتی‌ست
او هم رفت.
ساعت هم دیرش شد.
تند و تند دور خودش می‌چرخید.
اما هنوزم منتظرت بودم.
نگرانی اومد.
دلم سراغ بی‌قراری رو گرفت.
فنجان نسکافه باز هم آمد.
و دلم خواست که باز هم بنشینم منتظر
این بار.
گفتگو با فنجان نسکافه بیشتر طول کشید.
اما باز هم نیامدی.
او رفت.
و من هنوزم منتظرت هستم.
شاید فنجانی نسکافه
دوباره تنهایی‌ام را پر کند.
اما جای لبخند تو را
چه چیزی می‌تواند پر کند؟
منتظرم، دیر نکنی.
برای هدیه همان لبخند کافی‌ست.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
وایی سرم چه دردی می‌کنه.
وا سر ظهری کی زنگم می‌زنه
شماره ناشناسه
- الو شما؟
- الو سلام خوبی!
- ممنونم شما خوبین؟
- شناختی
- نه!
- منم سنا
- سنا این شماره کیه؟
- نترس این شماره کافه
- کافه کی!؟
- کافه دوستمه ادرسو میدم بیا اونجا.
- سنا الان حال ندارم نمی‌تونم بیام
- تو غلط می‌کنی سریع بیا ادرسو الان پیامک می‌کنم.
- باش
هوف چه حوصله‌ای داره.
اوه فرستاد زودتو حاضر بشم.
- الو الو!
- الو بفرمایید!
- میراندا کجایی زودتر بیا.
- ای بابا دارم حاضر میشم.
- باشه زودتر بیا
اه چه گرمه
رسیدم گوشیمو نگاه کردم اسم کافه همونه رفتم داخل.
- سنا
- عه اومدی بیا بهت بگم چرا گفتم بیایی.
- خب بگو
- امروز قراره هرکی تو کافه بیاد باهاش بازی کنیم.
- بازی چی!؟
- بازی دیگه
- آهان باشه.
- سنا راستی تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
- مامان!
- سلام دخترم کجا بودی؟
- هیچ‌جا پیش سنا بودم.
خدایا الان بگم بیمارستان بودم نگران میشه.
- خداروشکر نگرانت بودم.
- خاله سلام منم سنا لطفا بیاین دم در.
- باشه دخترم
- سلام خاله یک چیزی میگم ناراحت نشو.
- خدا مرگم بده برا میراندا اتفاقی افتاده بوده؟
- اره خاله من گفتم بیاد کافه اومد گفت حالم خوب نیست میرم خونه به دم در کافه رسید افتاد بردیا بردش دکتر منم رفتم دکتر صدام زد گفت که میراندا سرطان مغز داره.
- وای خدا مرگم بده.
- خاله نگو مراقبش باش
- ممنونم که گفتی دخترم
- خاله وظیفمه.
وای سنا داره به مامانم چی میگه.
- مامان سنا چیکارت داشت؟
- هیچی دخترم می‌خواست بهم یک چیزی بده.
- چی؟
- هیچی
- باشه نگو.
رفتم اتاقم پریدم رو تختم گوشیم زنگ داره می‌خوره ای خدا باز سنا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
اه چقدر خسته بودم.
ای بابا کیه سر صبحی
- الو
- الو
- الو
- الو
- الو
- الو
- سنا مسخره بازی در نیار.
- اه فهمیدی منم
- بله
- خوبی؟
- اره
- بیا
- کجا؟!
- خونه پسر شجاع.
- مسخرم میکنی؟
- نه
- سنا فقط دستم بهت نرسه.
- چرا؟
- تو شمارمو به بردیا دادی؟
داره مم مم می‌کنه.
- نه!
- سنا راستشو بگو.
- اره خب که چی؟
- تو غلط کردی من بهت چی بگم؟!
- هیچی لازم نیست بگی صلاح دونستم دادم.
- خدا بکشتت باش خدانگه‌دار.
- کجا؟
- خونه پسر شجاع!
- اه ادرسو بده منم بیام؟
- الو الو الو
آخیش راحت شدم بزار یکم بخوابم. بعد از ظهر برم دنبال کار.خوابیدم بیدار که شدم دیدم ساعت 2ونیم. رفتم دستو صورتمو شستم. لباسامو پوشیدم.
- الو سلام سنا
- الو سلام
- خواب بودی
- اره
- من دارم میرم دنبال کار.
- باشه
- خب کاری داشتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
رفتم تو دستشویی سریع صورتمو شستم.
رفتم رو تختم.
زنگ زدم به سنا
- الو سنا
- جانم
- کار پیدا کردم.
- چه خوب چه کاری؟
- کافه
- کافه بردیا؟
- اره
- خوبه میراندا من الان باید برم جایی نمی‌تونم جوابتو بدم خدانگه‌دار.
- الو سنا یک چیزی
- جانم زود بگو
- شب باربد و خودت بیاین کافه
- باش گلم خدانگه‌دار
- خدانگه‌دار
خب من الان دعوتشون کردم چیکارا کنم که سوپرایز بشن.
پیام دادم به بردیا
- سلام من شب دوستامو تو کافه دعوت کردم می‌خوام سوپرایزشون کنم لطفاً اگر می‌تونم تدارکات بچینم.
سریع جوابمو داد.
- چرا که نه.
- ممنونم
- خواهش
وای میراندا سریع زنگ بزن سفارش بده تدارکاتو.
تویه یک ورقه نوشتم
شرشره، برف شادی، بادکنک، کیک، تخمه، بستنی...
خدارو شکر که زودی برام آوردن. سوار تاکسی شدم رفتم کافه. همه کارارو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
- سلام آقایه بردیا اینم ادرس خونمون.
با خودم کلنجار می‌رفتم که این آدرس خونمونو واسه چی می‌خواست. آخر سر جلویه خودمو نتونستم بگیرم که زنگش زدم.
- الو
- الو
- میراندا ممنونم که آدرسو دادی
- خواهش می‌کنم حالا واسه چی می‌خواستین؟
هنوز جوابمو نداده قطع کرد ای خدا چرا این‌جوری می‌کنه، ای خدا چرا نمیان، زنگش زدم.
- الو
- الو سنا
- من سنا نیستم من دکتر هستم.
- دکتر کی دکتر چی؟!
- خانم سنا و آقایه باربد تصادف کردن.
- خدایه من تصادف چی؟
گوشی رو قطع کرد.
باخودم گفتم:
چرا امروز همه عجیب شدن از دوباره زنگ زدم.
- لطفاً آدرس بیمارستانو بدین.
- چشم
سریع کافه رو بستم رفتم بیمارستان.
- خانم پرستار
- جانم
- اتاق عمل کجاست؟
- انتهایه راه‌رو دست چپ.
بدو بدو رفتم.
وای خدا چرا امروز این همه بلا سرم میاد.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
در اتاق عمل باز شد.
من خیلی نگران سنا بودم.
- اقایه دکتر حالش چطوره؟
- متاسفانه!
- متاسفانه چی ؟
- هیچی داریم از دستش می‌دیم.
- نه تورو خدا نجاتش بدین.
یک دفعه پرستار اومد.
- اقایه دکتر اقایه دکتر!
- بله چیزی شده
- خانم سنا بهوش اومد.
وای من در اون لحظه خیلی خوشحال شدم رفتم داخل بخش، پیش باربد.
- باربد باربد!
- جانم
- سنا بهوش اومد.
- وای خدا بهترین خبر دنیا رو دادی میرندا
خدایا ممنونم که آرزومو برآورده کردی. رفتم پیش پرستار
- خانم من می‌تونم برم هر مشکلی پیش اومد بهم زنگ بزنین.
- می‌تونین برین
رفتم کافه، تنها بودم خیلی احساس تنهایی میکردم. رفتم برایه خودم یک نسکافه درست کردم. می‌خواستم بخورم که خیلی تلخ بود. با خودم گفتم:این نسکافه ام مثل زندگی من تلخ است. یک دفعه یک صدایی اومد. باخودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
- سنا چه خبرته
- سلام خانمی خوب شد اومدین سرمونو خورد.
- باش برین بیرون.
- سنا حالت خوبه؟
- میراندا باربد چطوره؟
- باربد مرخص شده تو خودت خوبی؟
- اره بهترم
- خدارو شکر
- میراندا نگرانم!
- نگران چی؟
قضیه رو برام مو به مو گفت. که چه اتفاقی افتاد.
- سنا برایه منم یک اتفاقی افتاد.
- چه اتفاقی؟
- بردیا گفت دوست دارم
- وا اینکه خوبه
- کجاش خوبه؟
- دیگه خوبه.
- سنا جون من میرم فردا میام سرت میزنم مراقب خودت باش.
- باشه همچنین
داخل راه خونه بودم به حرفایه سنا و بردیا فکر می‌کردم.
رسیدم خونه.
خیلی خسته بودم بدون این‌که آرایشمو پاک کنم. پریدم رو تختمو خوابیدم. صبح شد. دیدم صدا حرف زدن میاد.
از پله‌ها رفتم پایین، با همون موهایه ژولیده پولیدم
دیدم بردیا پیش مامانمه داره باهم صحبت می‌کنن.
مامانم گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : nia-15

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا