• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان تلخ‌ترین نسکافه | نیایش درویشی کاربر انجمن یک‌ رمان

  • نویسنده موضوع nia-15
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 1,542
  • کاربران تگ شده هیچ

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
قراره که امروز بریم کافه. کافه‌ای که کار می‌کنم، نه بهترین کافه تهران.
من هیچ وقت عشقی رو واسه پول و هوس نخواستم چون من دل ندارم دل کسی رو بشکنم.
آخه منم یک خدایه بالایه سر دارم.
ممکنه من نماز نخونم اما ایمان دارم هر شب قرآنمو می‌خونم.
داخل همه کارام خدا بهم کمکم کرده.
قراره که آرشام بیاد خواستگاریم خیلی ذوق دارم که زودتر بیاد.
زنگم زده بود که حاضر بشم می‌خواد بیاد. سنا هم داره کمکم می‌کنه که حاضر بشم.
آرشام عاشق آهنگ خوندنه امشبم می‌خواد برام آهنگ بخونه. نمی‌دونم شاد یا غمگین.
وای زنگ خونه به صدا در اومد آرشامه.
منو صدا کرد رفتم پایین دیدم گیتار به دسته می‌خواد بخونه.
آخ جون آهنگ مورد علاقمو می‌خواد بخونه.
"اسیرِ دامِ تو شدم!
وحشی وُ رامِ تو شدم!
دوباره خامِ تو شدم؛ عشق…
دلیل هر همهمه؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAMA.B

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
وای بهم گفت یک سورپرایز برام داره یعنی آهنگه برام می‌خواد بخونه. اون همه اسم آهنگایه مورد علاقه‌مو می‌دونه پس می‌خواد یک تیکه از اون‌ها رو برام بخونه.
هورا! بازم مطمئن نیستم که می‌خواد برام بخونه.
خدایا! دیوانگی هم عالمی داره دیگه این بشر دیگه رد داده.
هردومون رویه تخت خوابیدیم. تا این‌که ساعت نزدیکایه یک شب بود که دیدم صدای شکستن اومد. خدایا صدای شکستن لیوان بود چی بود. آرشامم کنارم نیست حتماً کار آرشامه.
داشتم در اتاقو باز می‌کردم که آرشام بلند گفت که در اتاقو قفل کن نیا بیرون زنگ بزن به پلیس.
منم هول شدم سریع هر کاری که گفتو انجام دادم.
یعنی چه اتفاقی افتاده؟!
در اتاقو اومدن زدن.
- خانمی درو باز کنین پلیس هستیم جای هیچ ترسی نیست.
منم زیر پتو بودم از ترس این‌که برایه ارشام اتفاقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
خدای شکر سنا برداشت.
- الو سنا کجایین؟
- سلام گلم اومدیم بیرون.
- خوبه گلم عقدمون بهمن تاریخ ده.
- آهان باشه آدرس تالارو برام بفرست.
منم آدرس تالارو براش فرستادم و اونا شروع کردن به خرید لباس و تدارکات.
منم با آرشام رفتم تا لباس بخرم.
هر لباسی که دوست داشت بپوشمو تن کردم تا تونستم یک لباس قشنگ پیدا کنم.
اون لباس قیمتش خیلی گرون بود ولی از عشق منو آرشام گرون‌تر نبود که.
همون لباسو خریدم فقط تنها چیزی که مونده بود این بود که برایه آرشام لباس بخرم.
رفتم داخل یک لباس فروشی مردانه که یک لباس خیلی قشنگی پیدا کردم براش که تنش کرد خیلی بهش می‌اومد.
با لباس منم ست بود همونو خریدیم.
خدا رو شکر دیگه هیچی نمونده بود.
منم خیالم راحت شده بود فقط ذهنم مشغول اون دختره بود که این کیه؟
دیگه آرشامم متوجه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
دوست داشتم که همیشه چشمام این‌قدر ناز باشه.
آرشام دستمو گرفت و یک لبخنده خیلی قشنگی زد و گفت:
- عه بلند شو ببینم بلند شو.
منو بغلم کرد و بردم تو اتاقم تا بخوابم.
فکر می‌کنین که من دست بر میدارم از شکلاتا.
آروم‌آروم رفتم پایین تا بازم بخورم.
دیدم آرشام گیتار به دسته داره آهنگ می‌خونه.
"غرورمون عشقو گرفت ازمون...
یعنی هنوز عاشقمی یا عوض شدی می‌خوام بپرسم نمی چرخه زبون...
چه روزایی که خوب بودی بام حرفای قشنگی می‌گفتی برام...
هنوز همون دوست دارمات روی قولشه هستی رو حرفی که گفتی برام
منو ببینی می‌فهمی غم توی چهره‌مو
همیشه سکوت تو دق میده آدمو
داره با گذشته‌ها سر میره حوصلم دل بده حوصله‌مو
بی‌معرفت تو از دل من نگیر فاصله
فاصله همیشه باعث میشه عشق بره
عشق که بره یه عاشق میشه تنها با گریه و کلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
با خودم گفتم که:
میرندا بسته ول کن غم دنیا رو تو دیگه الان با آرشامی.
خودم رو مشغول کار کردم که این فکرای لامصب از ذهنم بره.
عه سنا داره زنگ می‌زنه.
- سنا؛ چه عجب یادی از ما کردی!
- ما همیشه به یادتیم، تو یادی از ما می‌کنی؟
- من و آرشام درگیر کارای عقدیم.
- اوه اگر کاری داشتین رو منم حساب کنین.
- باش گلم.
گوشی رو قطع کردم.که صدای در اومد، آرشام از سر کار اومده. لباساش رو در آورد و رو مبل نشست، منم رفتم براش یک لیوان آب‌میوه آوردم.
- سلام عشقم خوبی؟ خسته نباشی.
- ممنونم نفسم تو خوبی؟
اَحوال پرسیمون ادامه دار شد، که بحث و عوض کردم.
- راستی از کافه چه خبرا؟
- کافه! اوه یادم رفت بهت بگم کافه رو اجاره دادم، از اِرث پدرم بهم یک شرکت مُد رسیده، درگیر کارای شرکتم.
- اُوه شیرینیش کو؟
- بذار وارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAMA.B

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
دیگه نزدیک‌های غروب بود، که من از روی مبل بلند شدم و به طرف آشپز‌خانه رفتم تا یک غذای خیلی خوبی درست‌کنم.
تا در یخچال رو باز کردم دیدم، که مواد غذایی‌مون تموم‌شده.
رفتم اُتاقم تا لباسم رو بپوشم و برم خرید کنم برای خونه، که یک‌دفعه آرشام اومد تو اُتاق گفت:
- کجا با این عجله؟ جای می‌خوایی بری؟
از ظهره که باهاش قهرم، منم با لجبازی گفتم:
- خیر سرم مرد دارم تو خونه؛ نمی‌ره برایه
خونه یک چیزی بخره.
اونم رفت تو اُتاقش.
اومد بیرون دیدم لباس پوشیده بهم میگه:
- لباساتو در بیار، خودم میرم خرید.
من هم با خوش‌حالی لباسام رو در آوردم و رفتم آشپزخونه.
دیدم که رفته من هم از فرصت استفاده کردم رفتم، یک آهنگ مَشتی گذاشتم، هم کار کردم هم گوش دادم.
خیلی وقته از تو خستم دیگه.
هرکی منو می‌بینه؛ هِی پشت سرت بد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAMA.B

nia-15

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/1/21
ارسالی‌ها
86
پسندها
467
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
در حینی که داشتم اهنگ گوش می‌دادم، صدای زنگ در اومد.
رفتم در رو باز کردم، آرشام بود.کمکش کردم تا پلاستیک‌هارو به آشپزخانه بردم.
تا در پلاستیک‌ها رو باز کردم، دیدم روغن نخریده.
وای چه حواس پرته.
خودم چادر سرم کردم؛ رفتم خریدم و شروع کردم به غذا درست کردن.
آخرایه غذام بود که، گوشیم زنگ خورد.دیدم مامانمه.
- الو سلام مامانی چه عجب یادی از ما کردی؟
- دخترم فردا تو آرشام بیاین خونه من.
بدون اینکه خدافظی کنه، قطع کرد.
منم که داشتم همون غذایی که درست می‌کردم رو بیشترش کردم؛ تا به سنا و مامانم هم برسه.
رفتم اُتاق هارو تمیز کردم، حال پذیرایی‌و... .
چایی و دمنوش هم درست کردم، اَخلاق سنا رو هم که می‌دونین؛ عاشق قهوه‌تلخه اونم براش درست کردم.
دیگه وقتم خالی بود. رفتم آشپرخونه تا یک کیک شکلاتی درست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : nia-15
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAMA.B

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا