شاعر‌پارسی اشعار فریدون مشیری

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 210
  • کاربران تگ شده هیچ

آبی پَرَست؛

گوینده انجمن + نقاش انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/11/21
ارسالی‌ها
2,479
پسندها
33,911
امتیازها
64,873
مدال‌ها
42
سطح
33
 
  • #11
نیمه شب،
از ناله‌ی مرغی که در ژرفای ظلمت
بال و پر می‌زد
ز جا جستم.
ناله‌ی آن مرغ زخمی همچنان از دور می‌آمد
لحظه‌ای در بهت بنشستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می‌آمد.
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
ناله‌ی آن مرغ زخمی همچنان از دور می‌آمد
لحظه‌هایی شهر سرشار از صدای ناله‌ی مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک، در افلاک، می‌پیچید!
مانده بودم سخت در حیرت که آیا هیچ‌کاری می‌توانستم؟
آسمان، هستی، خدا، شب، برگ‌ها
چیزی نمی‌گفتند
آه در هر خانه‌ی این شهر،
مادران با گریه می‌خفتند،
دانستم!
 
امضا : آبی پَرَست؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

آبی پَرَست؛

گوینده انجمن + نقاش انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/11/21
ارسالی‌ها
2,479
پسندها
33,911
امتیازها
64,873
مدال‌ها
42
سطح
33
 
  • #12
این دفتر دانایی، این طرفه ره‌آورد،
الهام خدایی‌ست که «فردوسی توسی»
از جان و دل آن را بپذیرفت،
با جان و دل خویش، بیامیخت،
بیاراست، بپرورد؛
*
ده قرن ِ، فزون است که در پهنه‌ی گیتی
میدان شکوهش را،
کس نیست، هماورد!
*
دَه قرن ِ ازین پیش
آیا چه کسی دید که این مَرد
با آتش پنهانش
با طبع خروشانش
سی سال، شب و روز، چه‌ها گفت؟ چه‌ها کرد؟
*
امروز، هنوز از پس ِ ده قرن که این مُلک
در دایره‌ی دوران گشته‌ست،
آیا چه کسی داند سی‌سال در آن عهد
بر این هنری مرد سخنور چه گذشته‌ست؟
*
انگیزه‌اش از گفتن شهنامه چه بوده‌ست؟
سیمای اساطیری ایران کهن را
آن روز، چرا گَرد ز رخسار زدوده‌ست؟
سی‌سال، برای چه، برای که سروده‌ست!
*
می‌دید وطن را، که سراپا همه درد است.
می‌دید که خون در رگ مردُم،
افسرده و سرد است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آبی پَرَست؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

آبی پَرَست؛

گوینده انجمن + نقاش انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/11/21
ارسالی‌ها
2,479
پسندها
33,911
امتیازها
64,873
مدال‌ها
42
سطح
33
 
  • #13
‌شرم‌تان باد ای خداوندان قدرت!
بس کنید!
بس کنید از این همه ظلم و قساوت،
بس کنید!
*
ای نگهبانان آزادی!
نگهداران صلح!
ای جهان را لطف‌تان تا قعر دوزخ رهنمون!
سرب داغ است این که می‌بارید بر دل‌های مردم،
سرب داغ!
موج خون است این که می‌رانید بر آن
کشتی خودکامگی را
موج خون!
*
گر نه کورید و نه کر،
گر مسلسل‌های تان یک لحظه ساکت می‌شوند؛
بشنوید و بنگرید:
بشنوید این "وایِ" مادرهای جان‌آزرده است،
کاندرین شب‌های وحشت سوگواری می‌کنند!
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است؛
کز ستم‌های شما هر گوشه زاری می کنند.
بنگرید این کشتزاران را، که مزدوران‌تان
روز و شب، با خون مردم، آبیاری می‌کنند!
بنگرید این خلق عالم را، که دندان بر جگر،
دم‌به‌دم بیدادتان را،
بردباری می کنند!
*
دست ها از دست‌‌تان ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آبی پَرَست؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا