شعر مجموعه اشعار وجود متغیر | مریم اوریا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maryam oorya
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,576
  • کاربران تگ شده هیچ

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا.
شاعر: مریم اوریا(دیناربر)
مجموعه اشعار: وجود متغیر
قالب شعر: مثنوی (دارای اختیارات شاعری)
سبک شعر: ساده
نام شعر: جهان من

اگر دردی دارم، که درمانی ندارد
گذراست این حال محال، نگرانی ندارد

گذشته‌ها گذشت‌‌، خوش باش و بچرخ
فارغ از غم دنیا باش و بیدار بگرد

گردونه امروز و فردا به دست تقدیر است
برقص و موزون باش که خدا بخشیده است

عالم غیب و نهان همه در حال تکاپوست
من و تو نمی‌بینیم ولی جهان، زیبا روست

من همه حال فارغ از حال خویشتنم
درد نتوان زد به من که فارغ ز غم بیشترم‌‌

یاخته‌های تن مریم همه سرشار از شادابی
کس نتوان زد دست به این طراوت و شادابی
 
آخرین ویرایش

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,349
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • #2
| بسم رب العشق |•

668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg




ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام خدا.
نام شعر : پدرم

من با این حال هلاک‌، سال‌ها گریستم زیاد
زین غم سنگین در دل، آه تابناک دارم زیاد

نمی‌دانم چه بگویم، چه کنم
زین فراغ سینه‌سوزِ جدایی چه کنم

دوریت دلم را چون آتشِ جوشان، سوزاند
داغ فراغت را روزگار به دلم، کوباند

بدون تو در این جهان نخواهم داشت حضور
تنها جسم بی‌روح من می‌ماند، در این دیار به‌زور

من نیاز دارم به وجود تو در کنار خود
جگر گداز است، نداشتن تو در کنار خود

داشتن رفیق دلسوز و مهر بانی، مثل پدر
رفیق دگری نمی‌خواهد، اما من ندارم پدر
 
آخرین ویرایش

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
به نام خداوند جان آفرین
نام شعر : دلِ نازک

جز خویش از حال من مگر که، باخبر است
آشفته و پریشان درِ، بی داد من است

منه‌‌ دل نازک خسته، ز جهان بد بیاری
دل شکسته بودم، از کار گردونِ بی‌نشانی

پروردگار، در زمان خلق این عشق‌ِ سرخ
قلب او را ز شیشه نازک مخملی، کرد پر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

گر کمی دل وی تنگ شود
شیشه ها در دل او فرو می شوند

گر چه بسیار دلش تنگ می شود
کس نمی‌داند، چه درد ها می کشد

کس نتوان زد، دست بر خلق خدا
همه حکمت بود، در کار و خلق خدای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
به نام پروردگار دل
نام شعر : جانِ من

وجود تو دلیل بر ماندن من کنارت، در اینجا شد
نتوانستم دل بکنم بهر تو، ای عشق گرفتارت شدم

از وقتی تو را دیدم، این عشق آمد وجود
این نامه دل شد و در ملکوت مُهر خالق ربود

کیستی و از کجا آمده ای را که خودم نمیدانم
البته چگونه در دلم فرو رفتی، را هم که اصلا نمیدانم

فقط یک چیز واضح و روشن است، برای من
که دل کوچک، تو را میخواهد برای خودِ من

داشتنت، مثل باریدن باران در ریگی بیابان
نمی‌دانی چه لذتی دارد، سیراب شدن در بیابان

من که از جان جانان هرگز دل سیر نخواهم شد
تا جان دارم در تنم، از یاد تو خارج نخواهم شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
یا رب عشق خود را در دلِ من گذاشتی
من در زمین و تو در آسمان می‌پنداشتی
 
آخرین ویرایش

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
به نام خالق یکتا
نام شعر : تنها و پریشان

شده حالت بد بشود، هیچ کسی را نیابی
که دلت تنگ و بیمار شود، و طبیب دلخواه نیابی

هرکه حال پریشان مرا بیند، اندر دل خود گوید
چه میکند این آدم دل نازک، مگر صبر ایوب میروید

وای از غم هایش چه گویم، بس فراوان است
چه کرد این غمخوار که داند، در دل او گدازان است

تو بگو بشری که آن همه، خندان و شاد میرود
چه بر او شد، که این همه غمبار و پریشان میرود

ای کاش میشد همه درد ها پشت کوه انداخت
و دیگر هیچ دیواری زین روح غمگین نساخت

هرچه با تن خویش نامردی کرده بودیم گذشت
حال دیوانه و غمین و بی داد روح من می گزرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
بسم تعالی
نام شعر: خانواده عالی

گفتند درد را ببر، نزد آنان که دوستشان داری
من که زین خویش ها خورده‌ام، کجاست مدارایی؟

گر بی خیال باشی، دلت از جا در می آید
وگر با این در افتی هم، باز چاره ای نمی آید

باز بدتر میشوند با تو و می‌گویند، دل نداری تو
مگر آنان دگر دارند دل، که بفهمند حال منو تو

شاید هم به قول خود، میخواهند خیرت‌‌ را
اما مگر رفتار آنها دارد، بجز حال بد هم راهی

کسی هم راه حلی دارد، برای این درد هایم
مگر آنان نمی فهمند، که من دارم چه درد هایی

دگرم میگویند، چرا این جوانان ز خود راضی
میکنند در این دنیا با جان و جهان خود بازی
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
بسم تعالی

نام شعر: برتریِ خیالی

گوهر آن گوهر بود، خود جمال فزونی داشتن
وز نه نقش و نگار دیگری را، از میان برداشتن

جام نورین خود به ره خویش مبتلا شده
بی رهیِ رهروان، وی را هیچ دگرگون نشده

وای از گوهر ک خواهد، جام بلورین شکند
مگر ز چرخ و فلک جهان، هیچ خیال نمیکند

زندگانی همه تپه و دشت و کوه بسیار بدارد
جام گر در تپه باشد، هرگز ز سقوط ترس ندار

خود جمال ارجمندان، همه در خُلق داری
لازمت نیس، جمال دیگری را از میان برداری

گوهرا‌، حتی با ستم گذاران دوست باش
جام که دوست تو است، پس دشمن نتراش
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا