• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 3 37.5%
  • خوب

    رای 4 50.0%
  • متوسط

    رای 1 12.5%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #161
رانمارو به سرعت از دوحو بیرون زد اما هیچ اثری از کیتو نبود. ابروانش را در هم فرو برد و راه خانه‌ی عمویش را در پیش گرفت. باران پاییزی همچنان می‌بارید و کوچکترین نشانه‌ای از متوقف شدن نداشت. رانمارو آهسته پشت در رفت و زنگ زد. لحظاتی بعد توموی کوچک پشت در ظاهر شد. از لای در مانند گربه سرک کشید و بدون هیچ حرفی به رانمارو خیره گشت. صدای ساکورا بلند شد:
- تومو؟ عزیزم؟! کیه؟
تومو سرش را به داخل برد و جواب مادرش را بلند داد:
- عنمالوعه!
رگ روی پیشانی رانمارو باد کرد. سعی کرد که با لبخندی اشتباه توموی پنج ساله را اصلاح کند:
- ران...ما...رو! متوجه شدی؟
تومو با شیرینی خندید و مانند رانمارو هجی کرد:
- عن...ما...لو!
رانمارو آهی پر قدرت کشید. در خانه باز شد و ساکورا پشت تومو آمد. ساکورا یک تاپ کلفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #162
ساکورا با یادآوری کیتو که چند دقیقه قبل از رانمارو رسیده بود، آهی کشید:
- کیتو رو مستقیم فرستادم حموم. وضع افتضاحی داشت.
رانمارو قصد تسلیم شدن را نداشت:
- پس منتظرش می‌مونم. یه کار مهم باهاش داشتم.
نگاه محبت‌آمیز و خندان ساکورا مانند یخ‌های قله‌ی فوجی شد:
- احیاناً که مربوط به برخوردهای محبت‌آمیز بینتون نمی‌شه؟
رانمارو از سرمای آن نگاه یخ زده بود. سرش را تندتند تکان داد:
- نه! نه! اصلاً و ابداً. صرفاً یه گپ کوچولوعه!
لبخند بهاری ساکورا سریعاً بازگشت و خیال رانمارو را راحت کرد:
- خوبه. زودتر چاییت رو بخور! سرد شد.
ساکورا پا روی پا گذاشت و آرام چای سبزش را مزمزه کرد. رانمارو از خجالت سرش را پایین انداخته بود. با خودش چه فکر می‌کرد که تنهایی پا داخل خانه‌ی عمویش گذاشت؟ جای خالی مادرش را حس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #163
کیتو نفسش را با آهی ناچار بیرون داد:
- فقط... پنج... دقیقه!
از پله‌ها بالا رفت تا به اتاق خودش برگردد. رانمارو نشست تا بقیه‌‌ی چیز کیک را بخورد. با لذت و خشنودی بقیه‌ی کیک را همراه ژله‌ی رویش بلعید و چای را سر کشید. شستش را بالا آورد و به ساکورا لایک نشان داد:
- خاله ساکورا! دست پختت محشره!
ساکورا در جواب رانمارو با لبخندی پسر را بدرقه کرد. رانمارو از پله‌ها بالا رفت. در اتاق اول نیمه باز بود. نگاهی به داخل انداخت. به یاد آورد که اینجا اتاق آکامه است. اتاق آکامه از پنج سال پیش تغییری نکرده بود. تنها گلدان پتوس پشت پنجره، دور آن را با زیبایی قاب گرفته بود. رو به روی اتاق آکامه، اتاق تومو قرار داشت. اسباب‌بازی‌های داخل اتاق مرتب و منظم چیده شده بودند.
رانمارو جلوتر رفت. کیتو به پشت در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #164
گوشه‌ی لب رانمارو با تمسخر بالا آمد:
- می‌دونستم! بالاخره باید رئیس یه فرقی بین بچه‌های خودش و بقیه بذاره.
کیتو منظور رانمارو را کامل و واضح فهمید:
- بابام هیچ فرقی بین ما و بقیه نمی‌ذاره. میگه که باید با استعداد خودتون پیش برید!
رانمارو اخم کوچکی کرد:
- پس می‌خوای بگی که اون گندی که توی دوجو زدی استعداد خودت بوده؟
کیتو پاسخ رانمارو را نداد. پدرش گفته بود که مراقب باشد کسی از استعداد او بویی نبرد اما در آن تمرین بیش از حد به خود فشار آورد و باعث شد که رانمارو بفهمد. لب پایینش را گزید:
- اون قدرت خودم بود. نه تکنیک یا چیز دیگه.
رانمارو با یادآوری سیب‌ها چشمانش را تنگ کرد و حدس زد:
- تو... قدرت کنترل زمان رو داری؟
کیتو ساکت بود و جوابی نمی‌داد. سرش را بالا آورد:
- به کسی نگو. غیر از بابام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #165
کیتو چشمان نقره‌ایش را تنگ کرد:
- فقط یه کار در قبال حفظ رازم می‌خوای؟ چون نمی‌خوام بعداً ازم سوءاستفاده کنی.
رانمارو دستش را بالا آورد و روی قلبش گذاشت:
- حاضرم عهد ببندم که بعد از انجام کاری که می‌گم رازت تا ابد با من به گور بره.
کیتو خودش را روی تخت نرم رها کرد و دست به سینه شد:
- چه کاری می‌خوای که انجام بدم؟
رانمارو با پررویی روی صندلی سیاه و سرخ گیمینگ رها شد و چرخی سمت کیتو زد. مانند پدرخوانده‌ها پا روی پا انداخت و دستانش را با سلطه‌گری روی دسته‌های پلاستیکی نهاد:
- من یه نقشه‌ی کامل از دنیای شیاطین رو می‌خوام.
کیتو اخمی کرد و دستانش را پایین انداخت:
- برای چی؟
رانمارو ابروی راستش را بالا داد:
- فضولیش به تو نیومده توله!
کیتو کم نیاورد و دو دل پرسید:
- می‌خوای بری دنبال آکامه؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #166
کیتو سعی کرد رجزخوانی توخالی رانمارو را به باد سخره نگیرد. سرفه‌ای کوچک کرد:
- می‌خوای بری دنبال چی؟
رانمارو کمی روی صندلی تاب خورد و تصمیم به صداقت گرفت:
- می‌خوام برم شکار یه حیوون.
کیتو با گیجی شانه بالا انداخت. تصمیم رانمارو را درک نمی‌کرد:
- چرا می‌خوای بری شکار یه حیوون؟ مگه نمی‌تونی تو جنگل محصور هیولاهای دهکده شکار کنی؟
رانمارو لبخندی عاقلانه به کیتو زد:
- می‌خوام برم شکار یه چیزی که فقط جونین‌ها می‌تونن شکارش کنن.
رنگ از رخ کیتو پرید. شک نداشت که رانمارو بالاخانه را شش دانگ اجاره داده است. سرش را به علامت نه تکان داد:
- با اینکه ازت بدم میاد اما این کار خودکشیه!
رانمارو گوشی‌اش را درآورد و کمی در لیست مخاطبین بالا و پایین رفت. شماره‌ی مادربزرگش آکیکو را پیدا کرد و صفحه‌ی گوشی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #167
رانمارو سری به تأیید سوال کیتو تکان داد:
- بالاخره یه سوأل درست! جواب اینه! تا سه شب دیگه خودم میام و ازت می‌گیرمشون و اگه حاضر نباشن انوقت... .
کیتو به تلخی جمله‌ی رانمارو را تکمیل کرد:
- خداحافظ آزادی.
رانمارو برای کیتو کف کوچکی زد:
- خوبه توله! کم‌کم داری تربیت می‌شی!
از سر جایش برخاست و بی‌اهمیت به کیتو اتاق را ترک گفت. حال کیتو مانده بود با بار سنگینی از گناه و عذاب وجدان. برای به دست آوردن چیزهایی که رانمارو می‌خواست باید دست به فریب و دروغگویی می‌برد. چیزی که در ذات مادر حقیقی نیمه‌روباهش بود؛ برای قتل ایچیرو. کیتو آهی سر داد. روزگار به ناچار او را سمت بقا سر می‌داد. باید قبل از آنکه دیر می‌شد به قدرتش مسلط می‌گشت.
دوست نداشت که مانند شیکی در روستا برای ابد حبس شود. پاهای باریکش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #168
سابورو بی‌حرف دنده را جا داد و راه افتاد. از دیوار فنسی و سیم خاردارهای بالایش دور شد و وارد پایگاه گشت. جاده را ادامه داد و بعد از پنج دقیقه به مجموعه ساختمان‌های بتونی استتار شده در میان درختان کاج رسید. ساختمان‌ها نهایتا یک طبقه بودند اما سابورو می‌دانست که این تنها روکش کار VHO است. چشمش به زنی قد بلند و عینکی افتاد.
زن قد بلندش را مدیون کفش‌های چرم براق پاشنه بلندش بود. سابورو با دیدن آن زن پوزخندی زد و نعش‌کش را در کنار ساختمان پارک نمود. با دلخوری فضای گرم ماشین را ترک نمود. سمت عقب ماشین رفت و همزمان نگاهی کشدار به زن انداخت. مقدار کمی از دانه‌های برف روی شانه‌اش نشسته بودند. روپوش سفید تحقیقات به تنش دقیق اندازه بود.
سابورو درهای نعش‌کش مشکی رنگ را گشود و جسد روی تخت چرخدار را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #169
پیراهن بافت یقه‌اسکی مشکی‌اش به خوبی جای مدرک را روی گردن او می‌پوشاند. پاتریشیا بدون حرف سابورو را تا آسانسور راهنمایی کرد. سابورو تخت را هل داد و وارد آسانسور شد. زیرچشمی به تعداد طبقات نگریست. تا طبقه B9 نامگذاری شده بود. اما دست پاتریشیا روی دکمه‌ای بی‌نام و نشان در ردیف دوم خزید. درهای فلزی آسانسور خیلی روان بسته شدند. نگاه سابورو از روی پاتریشیا کنار نمی‌رفت.
پاتریشیا زیر آن نگاه تیز معذب بود اما غریزه‌اش نعره می‌کشید که این مرد مو نقره‌ای در برابر M بازیچه‌ای بیش نیست. سابورو کمی اضطراب داشت. بار اولی می‌شد که می‌خواست رئیس VHO را ببیند. طبقات یکی یکی رد می‌شدند. سابورو می‌توانست از پشت درهای فولادی آسانسور صدای نعره‌های پر از درد موارد آزمایشی را بشنود. ناخودآگاه ابروهایش در هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,625
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #170
عرق سردی از تیغه‌ی کمر سابورو لیز خورد. او حتی صدای قدم‌های رئیس VHO را نشنیده بود. شق و رق ایستاد. آن مرد مو طلایی خطرناک بود. نه! بلکه او خود خطر بود. تمام سلول‌های بدن سابورو برای فرار و دور شدن از آن مرد عجیب فریاد می‌کشیدند. مرد بی‌توجه به او سمت ویترین رفت. از پشت سوراخ‌های نیم‌نقاب به تاج نگریست:
- این یادگاری بزرگترین پیروزی منه.
سابورو با نفسی عمیق خودش را آرام کرد ولی تنها توانسته بود روکشی متزلزل برای ترسش بیابد. مرد زیر لب ادامه داد:
- و همینطور بزرگترین شکست.
اما سابورو چیزی از آن جمله را نشنید. مرد رویش را سمت سابورو چرخاند و نگاهی سریع به تخت انداخت. زبان سرخش بیرون آمد و با ولع آن لبان سرخ را بهم زد. خون مرد روبه‌رویش خوش‌طعم و خاص بود. دوست داشت که همانجا مزه‌ی سابورو را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا