شاعر‌پارسی اشعار شیخ محمود شبستری

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,672
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
به اصل خویش یک ره نیک بنگر

که مادر را پدر شد باز و مادر

جهان را سر به سر در خویش می‌بین

هر آنچ آمد به آخر پیش می‌بین

در آخر گشت پیدا نفس آدم

طفیل ذات او شد هر دو عالم

نه آخر علت غایی در آخر

همی گردد به ذات خویش ظاهر

ظلومی و جهولی ضد نورند

ولیکن مظهر عین ظهورند

چو پشت آینه باشد مکدر

نماید روی شخص از روی دیگر

شعاع آفتاب از چارم افلاک

نگردد منعکس جز بر سر خاک

تو بودی عکس معبود ملایک

از آن گشتی تو مسجود ملایک

بود از هر تنی پیش تو جانی

وز او در بسته با تو ریسمانی

از آن گشتند امرت را مسخر

که جان هر یکی در توست مضمر

تو مغز عالمی زان در میانی

بدان خود را که تو جان جهانی

تو را ربع شمالی گشت مسکن

که دل در جانب چپ باشد از تن

جهان عقل و جان سرمایهٔ توست

زمین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
که باشم من مرا از من خبر کن

چه معنی دارد اندر خود سفر کن
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
دگر کردی سؤال از من که من چیست

مرا از من خبر کن تا که من کیست

چو هست مطلق آید در اشارت

به لفظ من کنند از وی عبارت

حقیقت کز تعین شد معین

تو او را در عبارت گفته‌ای من

من و تو عارض ذات وجودیم

مشبکهای مشکات وجودیم

همه یک نور دان اشباح و ارواح

گه از آیینه پیدا گه ز مصباح

تو گویی لفظ من در هر عبارت

به سوی روح می‌باشد اشارت

چو کردی پیشوای خود خرد را

نمی‌دانی ز جزو خویش خود را

برو ای خواجه خود را نیک بشناس

که نبود فربهی مانند آماس

من تو برتر از جان و تن آمد

که این هر دو ز اجزای من آمد

به لفظ من نه انسان است مخصوص

که تا گویی بدان جان است مخصوص

یکی ره برتر از کون و مکان شو

جهان بگذار و خود در خود جهان شو

ز خط وهمیی‌های هویت

دو چشمی می‌شود در وقت ریت

نماند در میانه رهرو راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
مسافر چون بود رهرو کدام است

که را گویم که او مرد تمام است
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
دگر گفتی مسافر کیست در راه

کسی کو شد ز اصل خویش آگاه

مسافر آن بود کو بگذرد زود

ز خود صافی شود چون آتش از دود

سلوکش سیر کشفی دان ز امکان

سوی واجب به ترک شین و نقصان

به عکس سیر اول در منازل

رود تا گردد او انسان کامل
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
بدان اول که تا چون گشت موجود

کز او انسان کامل گشت مولود

در اطوار جمادی بود پیدا

پس از روح اضافی گشت دانا

پس آنگه جنبشی کرد او ز قدرت

پس از وی شد ز حق صاحب ارادت

به طفلی کرد باز احساس عالم

در او بالفعل شد وسواس عالم

چو جزویات شد بر وی مرتب

به کلیات ره برد از مرکب

غضب شد اندر او پیدا و شهوت

وز ایشان خاست بخل و حرص و نخوت

به فعل آمد صفتهای ذمیمه

بتر شد از دد و دیو و بهیمه

تنزل را بود این نقطه اسفل

که شد با نقطهٔ وحدت مقابل

شد از افعال کثرت بی‌نهایت

مقابل گشت از این رو با بدایت

اگر گردد مقید اندر این دام

به گمراهی بود کمتر ز انعام

وگر نوری رسد از عالم جان

ز فیض جذبه یا از عکس برهان

دلش با لطف حق همراز گردد

از آن راهی که آمد باز گردد

ز جذبه یا ز برهان حقیقی

رهی یابد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
نبی چون آفتاب آمد ولی ماه

مقابل گردد اندر «لی مع‌الله»

نبوت در کمال خویش صافی است

ولایت اندر او پیدا نه مخفی است

ولایت در ولی پوشیده باید

ولی اندر نبی پیدا نماید

ولی از پیروی چون همدم آمد

نبی را در ولایت محرم آمد

ز «ان کنتم تحبون» یابد او راه

به خلوتخانهٔ «یحببکم الله»

در آن خلوت‌سرا محبوب گردد

به حق یکبارگی مجذوب گردد

بود تابع ولی از روی معنی

بود عابد ولی در کوی معنی

ولی آنگه رسد کارش به اتمام

که با آغاز گردد باز از انجام
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
تبه گردد سراسر مغز بادام

گرش از پوست بیرون آوری خام

ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست

اگر مغزش بر آری بر کنی پوست

شریعت پوست، مغز آمد حقیقت

میان این و آن باشد طریقت

خلل در راه سالک نقص مغز است

چو مغزش پخته شد بی‌پوست نغز است

چو عارف با یقین خویش پیوست

رسیده گشت مغز و پوست بشکست

وجودش اندر این عالم نپاید

برون رفت و دگر هرگز نیاید

وگر با پوست تابد تابش خور

در این نشات کند یک دور دیگر

درختی گردد او از آب و از خاک

که شاخش بگذرد از جمله افلاک

همان دانه برون آید دگر بار

یکی صد گشته از تقدیر جبار

چو سیر حبه بر خط شجر شد

ز نقطه خط ز خط دوری دگر شد

چو شد در دایره سالک مکمل

رسد هم نقطهٔ آخر به اول

دگر باره شود مانند پرگار

بر آن کاری که اول بود بر کار

تناسخ نبود این کز روی معنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
نبوت را ظهور از آدم آمد

کمالش در وجود خاتم آمد

ولایت بود باقی تا سفر کرد

چو نقطه در جهان دوری دگر کرد

ظهور کل او باشد به خاتم

بدو گردد تمامی دور عالم

وجود اولیا او را چو عضوند

که او کل است و ایشان همچو جزوند

چو او از خواجه یابد نسبت تام

از او با ظاهر آید رحمت عام

شود او مقتدای هر دو عالم

خلیفه گردد از اولاد آدم
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
چه نور آفتاب از شب جدا شد

تو را صبح و طلوع و استوا شد

دگر باره ز دور چرخ دوار

زوال و عصر و مغرب شد پدیدار

بود نور نبی خورشید اعظم

گه از موسی پدید و گه ز آدم

اگر تاریخ عالم را بخوانی

مراتب را یکایک باز دانی

ز خور هر دم ظهور سایه‌ای شد

که آن معراج دین را پایه‌ای شد

زمان خواجه وقت استوا بود

که از هر ظل و ظلمت مصطفا بود

به خط استوا بر قامت راست

ندارد سایه پیش و پس چپ و راست

چو کرد او بر صراط حق اقامت

به امر «فاستقم» می‌داشت قامت

نبودش سایه کان دارد سیاهی

زهی نور خدا ظل الهی

ورا قبله میان غرب و شرق است

ازیرا در میان نور غرق است

به دست او چو شیطان شد مسلمان

به زیر پای او شد سایه پنهان

مراتب جمله زیر پایهٔ اوست

وجود خاکیان از سایهٔ اوست

ز نورش شد ولایت سایه گستر

مشارق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا