- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 763
- پسندها
- 5,168
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #541
چشمکی به علی تخیلی زدم.
- نگران نباش! منظورم از اون مورددارها نبود.
لبخندی زدم.
- دلم برای شیرعسلهام تنگ شده، برای چایی تنگ شده، برای شربت خنک، برای آش رشته ایران، برای آش دوغ مادرت، برای بوی گوشت سرخ شده، برای سیب زمینی سرخ شده، برای بوی برنج دم کشیده... .
آب دهانم راه افتاده بود.
- وای علی! دلم اون کباب چنجههایی که به سیخ میکشیدی رو میخواد، از اونهایی که جگر کباب میکردی بعد اون پرده چربیهایی که اسمش یادم نیست رو میکشیدی روش و دوباره کباب میکردی... وای که چقدر چرب و خوشمزه میشد، آخ علی! اینقدر هوس کردم که نگو.
آه حسرت باری کشیدم.
- فکر نکنم دیگه هیچوقت نصیبم بشن.
لحظهای در سکوت فکر کردم. گرسنگیام بیشتر شده بود. با اخم گفتم:
- این وزغ سبز هم چیزی نمیاره بخورم، مُردم از...
- نگران نباش! منظورم از اون مورددارها نبود.
لبخندی زدم.
- دلم برای شیرعسلهام تنگ شده، برای چایی تنگ شده، برای شربت خنک، برای آش رشته ایران، برای آش دوغ مادرت، برای بوی گوشت سرخ شده، برای سیب زمینی سرخ شده، برای بوی برنج دم کشیده... .
آب دهانم راه افتاده بود.
- وای علی! دلم اون کباب چنجههایی که به سیخ میکشیدی رو میخواد، از اونهایی که جگر کباب میکردی بعد اون پرده چربیهایی که اسمش یادم نیست رو میکشیدی روش و دوباره کباب میکردی... وای که چقدر چرب و خوشمزه میشد، آخ علی! اینقدر هوس کردم که نگو.
آه حسرت باری کشیدم.
- فکر نکنم دیگه هیچوقت نصیبم بشن.
لحظهای در سکوت فکر کردم. گرسنگیام بیشتر شده بود. با اخم گفتم:
- این وزغ سبز هم چیزی نمیاره بخورم، مُردم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.