- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 752
- پسندها
- 5,098
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #551
این صدا، تنها صدایی بود که روح مرا نوازش میداد. من صاحب این صدا را میشناختم. او علی بود؟ اما نه، حتماً توهم زده بودم. به مرد نشسته دقت کردم. عجب توهم دقیقی بود؛ حتی از پشت سر هم شبیه علی بود. ولی امکان نداشت علی اینجا باشد. حتماً مانند آن شب داخل کانکس توهمی در کار بود.
یعقوب سرش را تا نزدیکی مردِ نشسته که اصلاً به او توجهی نداشت، خم کرد.
- شنیدی چی گفتم گربهی عابد؟ امشب هرچی سجاده تا الان آب کشیدی رو میشه، صبح که میام برام تعریف کن.
مردِ نشسته اجازه حرف دیگری به یعقوب نداد. همانطور که خیز برمیداشت، یقهاش گرفت و او را به دیوار زیر پنجره کوباند.
- خفه میشی یا خفهات کنم؟
پشتش به من بود. من با چشمان کاملاً باز فقط محو قد و بالای مردی بودم که توهم علی را برایم زنده...
یعقوب سرش را تا نزدیکی مردِ نشسته که اصلاً به او توجهی نداشت، خم کرد.
- شنیدی چی گفتم گربهی عابد؟ امشب هرچی سجاده تا الان آب کشیدی رو میشه، صبح که میام برام تعریف کن.
مردِ نشسته اجازه حرف دیگری به یعقوب نداد. همانطور که خیز برمیداشت، یقهاش گرفت و او را به دیوار زیر پنجره کوباند.
- خفه میشی یا خفهات کنم؟
پشتش به من بود. من با چشمان کاملاً باز فقط محو قد و بالای مردی بودم که توهم علی را برایم زنده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر