روی سایت رستنگار| Redemption کاربر انجمن یک رمان

[Redemption]

حال و روزم خوش نیست....
حال و روزم خوش نیست
حالم حال ابری است در پی باریدن!
حالم حال دلتنگی است
حال کودکی گمگشته در بازار !
گریان و دلتنگ
حالم،حال پیرمردی است نگران !
در پی فرزندی که بیاید از در کهریزک!
حالم ،حال کودکی گل فروش است انگار،
نالان و گریان ،برروی شیشه：تق تق انگشتان
حالم حال کودکی است چشم به دست در گذری پر عابر!
حالم ،حال عاشقی است ویرانه!
ملول و خسته از تو دیوانه....
96/2/1
پ .ن：این متن تقدیمی به مهسا جان ایشالا حالت خوب بشه دوستم تو این ایام دعاگوتم(：
پ.ن：تولدتم بایک روز تاخیر مبارک , ایشالا همه چی به مراد دلت بشه عزیزم (：
Mahsa78

 

[Redemption]

گاهی اوقات باید زل بزنی به چشم های بعضی ها و بگویی "شما شاخ،ما به همان انسان بودنمان راضی هستیم"
از بس مردم ادعا شاخی دارن حرصم دراومد والا!

 

[Redemption]

توکه دلم را ربودی و عقلم را نیز
فدای سرت
جانم را هم ببر !
سند شش دانگش را به نام تو زده ام!
ویرایش شده توسط اقامون:D
پ.ن：الان فهمیدید اقامون ادبیاتش خوبه دستی بر نویسندگی داره واینا یا بازم توضیح بدم؟:D:p

 

[Redemption]

امروز با یکی از دوستان حرف میزدم دلش گرفته بود هوای دلش ابری بود من که میگویم طوفانی ! دراثنای گفتمان بودیم خلاصه می کنم به جایی رسیدیم گفت "دیگر چه میتوان گفت رفیق؟"
پاسخم این بود
~جز کمی ازدردهایم از غم های کز کرده گوشه دلم من میگویم تا سامعی پیدا شود از کوچه های تنهایی دستم را بگیرد بگوید غصه نخور درد هایت را با من به رودخانه عشق بسپار !
گفت "کدام رودخانه جانانم؟برای ما سالهاست خشکیده"
میدانستم حالش خراب است میدانستم طوفان دارد خدایا طوفان دلش ارام بگیرد .آمین

 

[Redemption]

امشب خواهم نوشت از تنگی های دلمان از پس کوچه های غم امشب طاقچه غبار گرفته دلم را خاک رو بی خواهم کرد

 

[Redemption]

دو دوست دارم, دلم گره زده به دلهایشان, گره دلهایمان کور دلشان سبز تاابد!
با تشکر از الهه یا لیدی جوان خودم و فریم یا فریماه عزیزم بابت ویرایش پست های اخیر

 

[Redemption]

بیچاره دلم!انقدر خودش را بر قفس عشقت کوبید که خون گریه کرد!قصدش ازادی نبود کمی توجه میخواست!

 

[Redemption]

گره.....
نشسته بودیم حرف میزد, صدای بمش ازحلزونی گوشم میگذشت و ازجایی نه درمغز بلکه درقلبم درک میشد! از کارهای روزانه اش میگفت از گره های افتاده درکارش! از گره کاری میگفت و مرا وسوسه باز کردن گره ابروانش با سرانگشتانم رها نمیکرد! او صورت زخمیش را نشان میداد و من بازهم قربان صدقه چالهایش میرفتم ! وقتی دید حواسم سرجایش نیست گفت：
_جانا اصلا حواست سرجاش هست؟
~حواس؟من دلم سرجاش نیست جانان من چه برسه به حواس!
لبخندی زد شیطان شده بود
_حواست کجاست دلبرکم؟
نگاهش کردم
~حواسم گم شده بین دوست داشتن تو نمی دونم شاید موقع مزه کردن صدات اونم قورتش دادم!
حواسم؟ حواسم پی گره ی ابروهات ! پی صدای حرصیت!حواسم گیر کرده تو چال گونت!
لبخندش عمیق تر شد دست هایش جلو امدند...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Redemption]

پست……
اغوشت برایم کافی است
برو اداره پست یک تمبر بخر اغوشت را برایم پست کن
کاش لبخندت را هم برایم پست کنی
چالهایت را هم بی زحمت
چشمانت یادت نرود
لطفا محل جاری شدن اشکهایم را هم بفرست!سینه ستبرت را میگویم ,
میدانی جانا حالا که فکر می کنم می شود خودت را برایم پست کنی؟اغوشت چندان هم کافی نیست!

 

[Redemption]

کاش کسی بیاید وساطت دل خسته ام را پیش تو بکند,
کاش کسی بیاید حجم دلتنگیهایم را اندازه بگیرد , چگالیش را حساب کند تا بدانی که به چه اندازه دردریای عشقت غرق شده ام کاش.....!