غمکده
بی تو این غمکده بر من قفسی بیش نبود
شعر دلتنگی من غزل و ناله ای از پیش نبود
آنچنان تنگ شده بر من این راه نفس
که از این حنجره ام راه نفس بر خویش نبود
بی تو در بی کسی و تنهایی ام میمیرم
ناله هایم از بَرت خاطره ای بیش نبود
سایه ام نیز به نبودت ندارد عادت
کاش بودی که شبم پر غم و تشویش نبود
آنچنان غرق در یاد توام صبح و شام
که دلم جز تو به کس کیش نبود
باز آی و به قلبم تو بمان تا هستم
که سخن از دگران بی تو جز نیش نبود
زینب میشی
برگرفته از کتاب طلوع نازنین