شاعرغیرپارسی پابلو نرودا

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 441
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #21

باد اسبی است،
بشنو که چگونه می‌تازد
از میان دریا و از میان آسمان،
بشنو که چگونه زمین را درهم می‌نوردد،
تا مرا به دوردست‌های دور ببرد.
در آغوش‌ات پنهان‌ام کن،
لااقل همین یک شب را
پنهان‌ام کن!
که این شب باران،
دهان‌های بی‌شمارش را
سخت بر زمین و بر دریا نهاده است.
بشنو که چگونه باد می‌خواهد
چهارنعل، مرا با خود ببرد
بگذار باد بگذرد،
آن پس مرا ترک کن...

■●شاعر: #پابلو_نرودا |"Pablo Neruda"| شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #بابک_زمانی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #22

برای دل من بس است سینه‌ی تو،
برای آزادی‌ی تو، بال‌های من.
به آسمان می‌رسد از دهان من
آن‌چه بر روح تو خفته بود.

در توست وهم هر روزه.
چون ژاله به گل‌برگ می‌رسی.
با غیبت خود زیر افق نقب می‌زنی.
جاودانه در گریز، همچو موج.

گفته‌ام که میان باد می‌خواندی
همچو کاج‌ها و همچو دکل‌ها.
همان‌گونه درازی و کم‌گویی،
و یک‌باره پُراندوه می‌شوی، همچو یک سفر.

چون شارعی کهن، به خود می‌خوانی.
لب‌ریز طنین‌ها و صداهایی دل‌تنگی.
بیدار می‌شدم، وگاه‌گاه می‌کوچید و می‌گریخت
هر پرنده که بر روح تو خفته بود.

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda"| شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #بیژن_الهی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #23
‍ 〇

■در جستجوی نشانه‌ای از تو

در میان همه‌ی آن دیگران،
در میان این رودخانه‌ی تندِ مواج
که هزاران زن از آن در گذرند،
در جستجوی نشانی از توام؛
با گیسوانِ تافته و چشمانِ پرآزرمِ گودافتاده‌ات،
با گام‌های سبکی که آهسته آهسته در دریا سفر می‌کنند.

به ناگهان
می‌اندیشم که می‌توانم ناخن‌هایت را دقیق‌تر به یاد آورم؛
ناخن‌هایی کشیده و ظریف؛ که انگار خواهرزاده‌ی گیلاس‌اند.
سپس
گیسوان‌ات از خاطرم می‌گذرند؛
و می‌اندیشم که تصویرت را دیده‌ام،
به سانِ آتشی عظیم که در دریا شعله‌ور است.

من بسیار گشتم،
اما هیچ‌کس طنین صدای تو را نداشت،
یا ملایمت تو را
[همچون] یک روز سایه‌سار و خنک که از جنگل آوردی.
هیچ‌کس گوش‌های کوچک تو را ندارد.

تو خالص و کامل هستی؛
و همه چیزت تک است؛
و من با تو ادامه می‌دهم؛
و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #24
‍ 〇

‍ در پي نشانی از توام
نشانی ساده
ميان اين رود مواج
که هزاران زن، از آن درگذرند

نشانی از چشمان‌ات
آن‌گاه که خجالت می‌کشند
وقتي که نور را حتا
از خود عبور می‌دهند

ناخن‌هايت، عموزاده‌های گيلاس‌اند
و من
گاه در اين انديشه‌ام که کاش
می‌شد خراش‌ام می‌دادند
وقتی که تو را می‌بوسيدم

در پي نشانی از توام
اما هيچ‌کس
به آهنگ تو نيست
يا به روشنايی‌ات
ميان اين رود مواج
که هزاران زن
از آن در‌گذرند

سراسر
تو کاملی
و من ادامه‌ات می‌دهم
چونان رودی که به دريايی از شکوه زنانه
درگذر است

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #سامان_رضایی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #25

نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده‌ات را نه
تا چشم از دنیا نبندم.

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #26
‍ 〇

■دور نشو

از من دور نشو؛ حتا برای يک‌روز؛
زيرا...
زيرا...
[آه...] نمی‌دانم این موضوع را چگونه بگویم
[زیرا] يک‌روز خیلی زیاد است؛
و من باید منتظرت بمانم؛
مثل انتظار کشیدن در یک ایست‌گاه متروکه،
وقتی که قطارها در جایی دیگر متوقف و خاموش‌اند.

ترک‌ام مكن؛ حتا برای یک‌ساعت
زیرا قطره‌های کوچکِ دل‌تنگی
به هم می‌پیوندند [و سیلی می‌شود.]
و دود ‌
در جست‌وجوی مأوایی
در درون‌ام انباشته می‌شود؛
و قلب شكسته‌ام را خفه می‌کند.

آه!
امیدوارم هیچ‌گاه رد پای‌ات بر ساحل محو نشود؛
و هیچ‌گاه پلک‌هایت در فضایی خالی بر هم نیفتند.

عزیزترین‌ام!
حتا برای ثانيه‌ای ترک‌ام مكن؛
زیرا در همان لحظه‌ی کوتاه، آن‌قدر دور می‌شوی
كه باید دربه‌در تمام جهان را بگردم
تا [تو را بیابم و] بپرسم:
«بازمی‌گردی؟
يا این‌جا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #27
‍ 〇

■دور مشو

دور مشو
حتا برای یک روز
[چون‌که...
چون‌که...
آخر چه‌گونه بگویم -
روز طولانی است
و من
در انتظار تو خواهم ماند
آن‌چنان که در ایست‌گاهی متروک باشم
آن‌گاه که قطار‌ها
در جایی دیگر
به خواب رفته‌اند]

ترک‌ام مکن !
حتا برای ساعتی
چرا که آن‌گاه
سراسر
ژاله‌ی تشویش بر گونه خواهم غلتاند
و دودی
سرگشته‌ی منزل‌گهی
در من
انباشته خواهد شد
و قلب‌ام را خواهد فشرد

آه!
کاش سایه‌گاه تو
کرانه را
تنها نگذارد

و پلک‌های‌ات
هرگزا
فاصله‌ای تهی
چشم بر هم نزند

آه!
محبوبِ من!
محبوبِ من!
حتا برای دقیقه‌ای رهایم مکن!
به دوردست‌ها که می‌روی
پریشان
جهان را می‌گردم و می‌پرسم:
آیا باز خواهی گشت؟
آیا رهایم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #28

به هیچ‌کس نمی‌مانی
از آن‌گاه ‌که دوست‌ات می‌دارم
بگذار تو را بگسترم میان گل‌تاج‌های زرد
که نام تو را با حروفی از دود می‌نویسد
میان ستارگان جنوب؟
آه بگذار تو را
آن‌گونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی

دوست‌ات دارم و شادی‌ام
گوجه‌ی دهان تو را گاز می‌زند...

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #بیژن_الهی | بخشی از یک شعر
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #29
‍ 〇

■دفتر پرسش‌ها

«بگو آیا گل‌سرخ، عریان است؟
یا همین یک لباس را دارد؟

راست است که امیدها را باید
با شبنم آب‌یاری کرد؟

چرا درختان
شوکت ریشه‌های‌شان را پنهان می‌کنند؟

چه چیزی در جهان
از قطارِ ایستاده در باران غم‌انگیزتر است؟

چرا برگ‌ها وقتی احساس زردی می‌کنند
خودکشی می‌کنند؟

چه می‌گوید خاکستر پیر
به آتش که می‌رسد؟

چرا ابرها هر چه می‌گریند
شاد و شادتر می‌شوند؟

اگر گفتی که یک روز چند تا زنبور دارد؟

آیا این، همان خورشید دیروز است؟
یا این آتش با آن آتش فرق دارد؟

چگونه ابرها را
برای فراوانی فرّارشان سپاس گوییم؟

آنها که خون‌ام را لمس نکردند
از شعرم چه خواهند گفت؟

چه کسانی از خوشحالی فریاد زدند،
وقتی که رنگ آبی به دنیا آمد؟

چرا وقتی بنفشه‌ها پدیدار می‌شوند
زمین غصه‌دار می‌شود؟

چرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #30

من عشق‌ات را فراموش کرده‌ام
اما هنوز، پشت هر پنجره‌
تصویری گذرا از تو می‌بینم.

به خاطر تو
عطر تندِ تابستان
عذاب‌ام می‌دهد.

به خاطر تو
من دوباره
به جست‌وجوی آرزوهای از دست رفته‌ام برآمده‌ام؛
مثل آرزو کردن هنگام عبور یک ستاره یا شهاب.

I have forgotten your love, yet I seem to
Glimpse you in every window.

Because of you, the heady perfumes of
Summer pain me; because of you, I again
Seek out the signs that precipitate desires:
Shooting stars, falling objects.

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #حسین_خسروی ‌| √●بخشی از شعر «عشق»
 
امضا : NASTrr

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
53
بازدیدها
571

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا