• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان صاحبدلان | سارا رحیمی تبار نویسنده‌ی افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Sara.Rahimi tabar
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 69
  • بازدیدها 3,191
  • کاربران تگ شده هیچ

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #51
خم شد و توپ سفید رنگ گلف را از روی پایه اش برداشت. آن را در دست غلتاند و یک باره آن را سمت پرچم قرمز پرتاب کرد. توپ مسیر کمانکی کوتاهی را پیمود و به فاصله چند متر آن طرف تر، بین چمن ها ناپدید شد. نفس عمیقی کشید. این توپ برایش حکم همان هدف چندین و چند ساله را داشت. با دست خالی نمی‌توانست آن را گل کند و امتیاز بگیرد. باید با همه توان، با ابراز مخصوص خودش وارد عمل می‌شد تا این بار به هدف دلخواهش برسید. در حالی که نگاه مستقیمش از روی پرچم قرمز برداشته نمی‌شد ، خطاب به انسان‌هایی که در ذهنش ردیف کرده بود، گفت:
- منتظرم باشید! خیلی زود دوباره همدیگه رو می بینیم!
*‌*‌*
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #52
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #53
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #54
- خوشحالم که از نزدیک ملاقاتتون می‌کنم جناب مفتاح!
صدای رسا و گیرای مرد، در حلزونی گوشش پیچید و او را به خود آورد. فنجان چایی که به قصد نوشیدن نزدیک لبش کرده بود را پایین آورد و در جواب اویی که در رأس میز، در جایگاه ریاست، نشسته بود، گفت:
- منم همینطور دکتر راستین!
لبخند دوستانه‌ای بر لب های راستین نشست. رو به افخم کرد و گفت:
- یادمه اون موقع‌ها هنوز بچه مدرسه ای بود که با شهریار خدابیامرز میومد اینجا!
آه تاسف برانگیزی کشید و انگار که در خاطرات گذشته غرق شده باشد، با صدای آهسته‌تری ادامه داد:
-کاش اونم اینجا کنارمون بود‌.
دستی که روی زانویش گذاشته بود، مشت شد و اخم کمرنگی ابروهایش را به هم رساند. قرار نبود همین اول بسم الله ، تمام چیزهایی که یازده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #55
و با سرش به فضای داخل اتاق که مجاز از آکادمی ژنوم بود، اشاره کرد. افخم خنده کوتاهی کرد و سری به نشانه تاسف تکان داد. دستش را سمت میکائیل برد و با لبخندی که هنوز روی صورتش جا خوش کرده بود، گفت:
- میکائیل مفتاح از دانشجو‌های ممتاز دوره کارشناسی!
تاکیدوار ادامه داد:
- برادرزاده‌ی شهریار!
حتی اگر افخم او را برادرزاده‌ی شهریار معرفی نمی‌کرد، بازهم شباهت بی حد و حصرش خود شناسه‌ای ثقیل برای معرفی‌اش بود. با نگاهی که آمیخته‌ای از غم و شوق بود، دستش را به طرف میکائیل دراز کرد و با مهربانی گفت:
- خوشحالم توی این جمع می‌بینمت!
میکائیل متقابلاً مثل همیشه کوتاه و مختصر جواب داد:
- من هم همینطور دکتر سماوات!
- پس کجاست؟
افخم بود که بی مقدمه رو به سماوات این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #56
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #57
نبات گیج شده تر از قبل ادامه داد:
- متوجه منظورتون نمیشم!
- مادامی که شما توی این پروژه فعالیت دارید، برای رفاه حال بیشتر منازل مسکونی رو برای افراد تیم در نظر گرفتیم، می‌تونید به چشم خونه کارمندی یا خونه سازمانی بهش نگاه کنید.
- اما من مشکلی با تهیه مسکن ندارم. پدرم تقریباً کارهای لازم...
دستی که راستین به نشانه سکوت بالا آور، باعث شد تا دنباله‌ی حرف هایش را قیچی کرده و این بار با اخم کمرنگی به او نگاه کند.
- سیاست‌های کاری آکادمی ایجاب می‌کنه که شرایط برای اعضای تیم تحقیقاتی به این صورت باشه! شما هم بهتره با خانواده تماس بگیرید، شرایط رو بهشون اطلاع بدید.
شرایط؟ کدام شرایط؟ این هایی که از زبان مرد پا به سن گذاشته مقابلش شنیده بود، شرایطی به حساب نمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #58
با گفتن این حرف از پشت میز بلند شد و با کف هر دو دستش، ضربه‌ی آرامی روی میز نواخت:
- فکر کنم تا همین‌جا برای امروز کافیه...
انگشت اشاره‌ی دست راستش را نوسانی بین نبات و میکائیل حرکت داد و پرسید:
- هردوتون توی هتل هستید؟
انگار هیچ کدام تمایلی برای جنباندن زبان چند گرمی‌شان نداشتند که به تکان دادن سری قناعت کردند.
- کدوم هتل‌ها؟
- هتل دلوان!
دست خودشان نبود که ناگهان گردن‌شان چرخید و چشم در چشم یکدیگر دوختند. روحشان هم خبر نداشت که هر دو یک هتل را برای اقامت انتخاب کرده باشند؛ این تعجب را می‌شد از چشمان گرد شده نبات و چشمان باریک شده‌ی میکائیل دید که چطور با سوء ظنی ناشناخته به دخترک بی‌نوا نگاه می کرد. نبات می‌توانست از همین فاصله هم عمق تاریکی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #59
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sara.Rahimi tabar

Sara.Rahimi tabar

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
24/5/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
771
امتیازها
3,648
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #60
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara.Rahimi tabar

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا