• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
به صفحه‌ی پنجم خیلی خوش اومدید.
از این‌که همراه منید خیلی ممنونم.
ایشالله در شروع فصل دوم رمان اگر همچنان همراه این رمان بودید، بیشتر باهم خواهیم بود گل‌گلیا.


پاهای آندیا از شدت خنده با هر کلمه‌ی مدی، سست میشد و صدایش با قدم‌های تندشان درهم می‌آمیخت. با خنده‌های نصف و نیمه و نفسی که به زور بالا می‌آمد، گفت:
- خفه شو لعنتی!
کمی ایستاد تا نفسی تازه کند. روی زانو‌هایش خیمه زد و سرش را به پایین خم کرد. نسیم موهایش را تاب می‌داد و خنده‌هایش مجال حرف را از او گرفته بود. افکار مدی غیرقابل پیش‌بینی و خنده‌دار بود.
مدی در جایش ایستاد و به عقب برگشت. درحالی که از خنده‌ی آندیا خنده‌اش گرفته بود، نفسی عمیق کشید و صدایش باز هم گوش‌های آندیا را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
سرشان آنقدر گرم شیطنت‌های مسخره بود که به‌کل تمامی اتفاقات اخیر و مجیکرز‌هایی که گوشه کناره پارک بودند را به فراموشی سپردند. کم‌کم به ساختمان کلاس‌های مشترک نزدیک شدند و از پله‌هایش بالا رفتند. هنگامی که در‌های بزرگش با آن نماد‌های عجیب از فرشتگان حک‌شده روی آن‌ها را باز می‌کردند، مدی لب باز کرد:
- جدی اونجا از ترس این‌که لو ندنت اونجوری شدی؟
لبخند روی لب‌های آندیا به آهستگی محو شد. به فرش قرمز پهن شده روی سرامیک‌های کف سالن نگاه کرد. صدایش آهسته و نسبتاً ضعیف از گلو روانه شد:
- شاید... این روز‌ها استرس دوئل خیلی رومه.
انگار مدی متوجه دگرگونی‌اش شده بود. سری تکان داد و با او همراه شد. سالن خلوت بود و جز فس‌فس‌های پری‌های داخل لوستر، صدای دیگری به گوش نمی‌رسید. فرش قرمز پهن شده نسبتاً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
مدی شانه‌هایش را بالا پراند و با لحنی مطمئن گفت:
- ما که بالاخره مجازات می‌شیم. پس بهتره ریسک‌پذیر باشیم. یا مجازات نشیم، یا بدتر مجازات شیم.
منطق مدی برای آندیا جالب و متفاوت بود. خنده‌ای از بابت اخلاق مدی کرد. تازه درک می‌کرد چرا اول صبحی که مچ مدی را مقابل اتاق پائولینا گرفته بود، او را با جادویش به زمین کوبیده بود؛ البته که این رفتار‌ها از یک انسان نرمال بعید است. باید درباره‌ی قدرتش هم بپرسد که چگونه او را زمین زده بود؟ مانند سرمه کنترل اشیا داشت یا چه؟
با اشاره‌های مدی به خودش آمد. اخیراً زیادی فکر‌های پوچ در سرش می‌چرخند. اگر این دوئل را به خوبی به آخر می‌رساند و از دست کتاب لعنتی خلاص میشد، تمام عادت‌های عجیبی که پیدا کرده بود، رفع میشد.
مدی با صدایی آرام و زمزمه‌مانند، گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
حس کرد نفس کم آورده. بالاخره نفس حبس‌ شده‌اش را به بیرون هدایت کرد و سریع در یکی از جاهای خالی سمت جادوگران نشست. با استرس و نبضی که در حال پرواز بود، عرق سرد روی پیشانی‌اش را با پشت دست‌ لرزانش پاک کرد. سعی در آرام کردن نفس‌هایش داشت و سرش را به پشت چرخاند تا مدی را ببیند که در کدام مرحله به سر می‌برد. چهار دست و پا لای چاک در بود. پاهای کشیده‌اش را با هماهنگی دستانش روی کف زمین تا خواست بکشد، کناره‌ی کفشش به در خورد و در به آرامی شروع به باز شدن کرد. تا نطق آقای لونسای قطع شد، نفس آندیا حبس و مدی مانند مجسمه سر جایش متوقف شد. چشمان عسلی گشاد شده و لب‌های چفت مدی نشان می‌داد فاتحه‌اش قرار است خوانده شود.
- اوه یه لجن قرمز اونجاست!
گردن مدی مانند ربات سمت یکی از شیاطینی که گوینده‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #45
- معذرت می‌خوام جناب لونسای حقیقتاً من داخل کلاستون حضور داشتم، می‌خواستم مخفیانه برم بیرون فقط!
صدای خارت و خورت قندیل‌هایش واقعاً روی مخ آندیا بود. آقای لونسای کمی خودش را به جلو کشید و با چشم‌های باریک شده به جسارت مدی خیره شد.
- یعنی داری میگی از کلاس من فرار می‌کردیسای؟
یکی از خون‌آشامان حاضر در فرقه‌ی شیاطین، با پوست رنگ‌پریده‌اش مداخله‌گر بینشان شد:
- اگه فرار می‌کرد پس چرا بالاتنه‌اش داخل کلاس و پایین‌تنه‌اش میون در بود؟
همهمه‌ای بلند شد و خنده‌های ریز و مسخره‌ی شیاطین به خارت و خورت قندیل‌ها آمیخته شد و روی اعصاب آندیا اسکی می‌رفت.
آقای لونسای دست تپلش را روی میز چند بار کوبید و تکه قندیلش را قورت داد. با لحنی تند و تن صدایی بلند گفت:
- ساکتای، ساکتای!
دیگر مدی نتوانست جلوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #46
***
با تمام شدن کلاس سلاح‌شناسی‌اشان، سلاح‌های کوچکی که با مجوز آقای لونسای از او به امانت گرفته بود را به آهستگی در کوله‌پشتی‌اش گذاشت. نیم‌نگاهی به کتاب قطور و سیاهش در گوشه‌ی کوله‌اش کرد و اخمی سنگین تحویلش داد. می‌دانست اخمش را می‌بیند. کوله‌پشتی را بر شانه‌اش تنظیم کرد و گام‌های کوتاه و تندش را به طرف در روانه کرد. از میان تجمع بسیار جادوگران و دیگر فرقه‌ها گذشت. واقعاً تعدادشان بیش از حد بود. شبیه مدارس زمینی نبود که کل دانش‌آموزانش در نهایت به سیصد نفر ختم شود؛ فقط فرقه‌ی خودشان حداقل سه‌هزار نفری می‌شد. کلاس‌هایشان شیفت شده بود و گاهاً کلاس‌های مشترک زیادی با دیگر فرقه‌ها داشتند. به همین خاطر بود که بعضی از کلاس‌ها ماهی یک بار برگزار میشد؛ مثل کلاس معجون‌شناسی. سلاح‌شناسی نیز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #47
چقدر باید‌هایش زیاد و نفس‌گیر بود. نفسش را باری دیگر در هوای آزاد و بکر خارج از ساختمان کلاس‌های مشترکشان، رها کرد. خورشید در وسط آسمان بود و خبر از ظهر می‌داد. نسیم آرمیده بود و حال فقط گرما و نور آفتاب بود که چهره‌هایشان را زینت می‌داد. نمی‌دانست اول کدام بایدش را انجام دهد که اولین بایدش مقابلش سبز شد. اخم‌هایش را درهم کشید و به آن چشمان هم‌رنگ آسمان زل زد. با فاصله مقابل هم متوقف شده بودند. زره آهنین و بزرگش نشان از هیکل ورزیده‌اش بود. موهای لخت و مشکی‌اش روی پیشانی متوسطش ریخته بود و خنثی به آندیای پریشان نگاه می‌کرد.
آندیا دستانش مشت شد و لب‌هایش را به زحمت روی هم فشرد. نفس‌هایش داشت تند میشد. واقعاً به دیدن توماس حساسیت داشت. نگاهی به اطرافش کرد که مملو از شاگردان بود. به جلو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #48
چشمانش را به چهره‌ی عصبی‌ آندیا بست. در همان حال نفس عمیقی کشید و نگاه بسته‌اش را مجدد به رو‌به‌رویش سوق داد. باید تعادل روانش را کنترل می‌کرد. بعد از چندین قرن انتظار، این اولین‌بار بود که توانست به کتاب تا این حد نزدیک شود. البته که نزدیک شدن به آن کتاب راحت نیست؛ دلقکی مانند آندیا برایش به حتم مشکل‌تراش بود. دوباره در ذهنش فحشی آبدار نثار آلیس کرد.
- تو و این کتاب دسیسه کردید من رو بکشید. لابد دیشب تیرت به خطا رفت خورد تو دستم آره؟ حافظه‌ام رو چه‌طور دست‌کاری کردید ها؟
صدای نحس آندیا تمام تمرکز و آرامشش را درهم ریخت. چشمانش را تا ته باز کرد و به سنگ‌های تراش‌خورده‌ی سنگفرش خیره شد. دندان‌هایش را تا آخرین حد روی هم سابید و زاویه‌ی فکش از نیم‌رخ بیرون زد. لب‌هایش را روی هم می‌فشرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #49
بالاخره خودش را جمع کرد و باز با همان لحن خشمگین ادامه داد:
- نمیشه دست از سر من برداری؟ کتاب رو انداختی به جونم باشه. کلی تهدیدم کردی باشه. دستم رو زخم کردی و جونم رو چندین بار به خطر انداختی، باشه! ولی دیگه کافیه. تو دست از سر من بردار، منم قول میدم جلو چشمت آفتابی نشم.
دوباره میان حرف‌هایش مکثی کرد و با صدایی آرام و ضعیف انگار که غم دنیا در صدایش ریخته بود، گفت:
- گرچه شاید بعد از دوئل دیگه هیچ‌وقت نتونم جلو چشمت سبز شم، حتی اگه بخوام!
دیگر صبر توماس داشت لبریز می‌شد. ابرویش تیک گرفت و خنده‌ای از شدت هیستریک کرد. دوست داشت بار دیگر بگیرد و تا جا دارد گلوی باریکش را فشار دهد. ندیده از آندیا و نامش متنفر بود، حالا که از سر اجبار گیرش افتاده بود، بیش از حد از او بیزار بود. میان همان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,631
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #50
از کنار آندیا گذشت و تنه‌ای محکم به شانه‌ی آندیا زد. همین امر باعث شد آندیا محکم به پشت روی زمین بیوفتد. هینی کشید و زخم کف دستش محکم به زمین سرد برخورد کرد. آه از نهادش بلند شد. حس می‌کرد تمام وجودش خورد شده است.
توماس به عقب چرخید و باری دیگر از پشت آندیای زمین خورده را نگریست. چشم‌هایش را در حدقه چرخاند و سرش را چند باری به طرفین تکان داد. از این همه دست و پا چلفتی بودن این دختر در حیرت بود. آخر این هم انتخاب بود که کتاب کرده بود؟ چرخید و پر از حرص به راه خود ادامه داد.
آندیا چانه‌اش می‌لرزید. قفسه سینه‌اش بالا و پایین می‌شد و تمام تلاشش را می‌کرد به خاطر آشغالی مثل توماس اشک از چشمانش سرازیر نشود. حرف‌های آزاردهنده‌ای نزده بود، ولی آندیا واقعاً حس می‌کرد زیر پاهایش خورد شده است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا