• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ب جان عزیزم | الهام فرجی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع بریوان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 466
  • برچسب‌ها
    دلنوشته
  • کاربران تگ شده هیچ

بریوان

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/2/22
ارسالی‌ها
90
پسندها
1,106
امتیازها
6,313
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
شنیده‌ام که بغض امانت نداده و سپیده دمی سخت وسط جمع گریسته‌ای.
حتی فکر اینکه تو خسته باشی و به گریه بیافتی، مرا به کام مرگ دستان گرسنه‌ی عزرائیل می‌کشاند.
عزیز جان درمانده‌ام،
چشمان زیبای تو برای گریستن حیف‌اند و فقط باید گوشه‌ای بنشینند و نوازش نگاهشان را تقدیم دنیا کنند.
می‌ترسم انقدر نیایی و مرا نخواهی، آخر قصه گوشه‌ای بنشینم و برایت « مرا خسته کردی و خود خسته رفتی» را بخوانم.
دستانم را برای در آغوش گرفتن تو دراز کرده‌ام.
تو نمی‌بینی و تا ببینی شغالان گوشتم را می‌خورند و استخوان‌های پوسیده‌ی جا مانده، دلت را به هم می‌زنند و فراری‌ات می‌دهند.
تو محال‌ترین دست نیافتنی منی، که دوست داشتم بدانم حالا که دستانت را از من شسته‌ای، برای به دست آوردن کدام دست‌ها، این چنین ویرانه به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

بریوان

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/2/22
ارسالی‌ها
90
پسندها
1,106
امتیازها
6,313
مدال‌ها
8
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
درد دلتنگی امانم را به حدی بریده که حتی در میان چین‌های کنار چشمان عزیزانت،
به دنبال تو ردی از تو می‌گردم.
گویی زغال نبودنت جگر سوخته‌ام را کباب می‌بیند که این گونه رویای سوختنم را رها نمی‌کند.
خدا می‌داند کی ریشه‌ی خوش خیالی‌ام برای آمدن تو، طناب دار می‌شود و به دور گردنم می‌پیچد.
هر شب‌ به امید نیامدن فردایی دوباره،
شربت تلخ خواب پر کابوس را سر می‌کشم.
اما صبح‌ها به هنگام بیداری
زمزمه‌ی آغازی از نو در شریان‌هایم شکوفه می‌دهد.
گویی روح چینی شکستنی‌ام را نامیرا آفریده‌اند
و خبر مرگم
بر لبان سرد ناقوس مرگ ماسیده است.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا