• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آماریس | Maria . D کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Cotton Candy
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 151
  • کاربران تگ شده هیچ

Cotton Candy

نقاش انجمن + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/12/23
ارسالی‌ها
25
پسندها
715
امتیازها
3,590
مدال‌ها
5
سن
19
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
آماریس
نام نویسنده:
Maria. D
ژانر رمان:
#عاشقانه #ترسناک #فانتزی
کد رمان: 5543
ناظر رمان: Rounika Rounika

خلاصه: هنگامی که ابرها آسمان را پر می‌کنند و فضای اسرارآمیز سایه روشن شامگاه و ساعت سه نیمه شب، دست‌به‌دست هم می‌دهند، تا انسان را به پذیرش ترس حاکم بر آن مکان و باور کردن هر چیز ماورایی مجبور کند... .
در دره‌ای سرسبز، در پشت حصارهای بلند، در مکانی سیاه و نفرین شده و ابرهایی که به دلایلی آن مکان را هیچ‌وقت ترک نمی‌کردند،
در کنار برکه‌ی بی‌روح نقره‌ای رنگ و درختان خشک و گل‌های قرمز سوسن عنکبوتی، دروازه‌ای وجود‌ داشت که در چند فرسخی آن هیچ سایه‌ای دیده نمی‌شد و همه جا تاریک بود.
هیچ‌کسی جرأت رفتن به آن مکان را نداشت!
یک‌ نفر... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Cotton Candy

M A H D I S

ناظر ترجمه + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
533
پسندها
8,215
امتیازها
24,773
مدال‌ها
33
سن
23
سطح
15
 
  • مدیر
  • #2
Screenshot_۲۰۲۴۰۱۱۷_۱۳۲۰۳۷_Samsung Internet.jpg«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] .lTimal.

Cotton Candy

نقاش انجمن + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/12/23
ارسالی‌ها
25
پسندها
715
امتیازها
3,590
مدال‌ها
5
سن
19
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:

Haven't been good to myself

and you haven't been good to me

I haven't been good to myself

and lately ' you haven't been good to me

lately I decided l'ma stay alive

I just wanna live and see society die

looking around and all I see is at the end of the line

(Evil all over and no one is (safe

I 'am the finest .though I don't align with

it

Keep on denying it

?.you think that i need you

l'll show you I'm fine

you fine.

ترجمه:

با خودم خوب نبودم؛

و تو با من خوب نبودی.

من با خودم خوب نبودم؛

و اخیراً تو با من خوب نبودی.

اخیراً تصمیم گرفتم زنده بمانم.

من فقط می‌خواهم زندگی کنم و جامعه را ببینم که می‌میرد.

به اطراف نگاه می‌کنم و تمام چیزهایی که می‌بینم در انتهای خط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Cotton Candy

Cotton Candy

نقاش انجمن + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/12/23
ارسالی‌ها
25
پسندها
715
امتیازها
3,590
مدال‌ها
5
سن
19
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
ناگهان پدر به خود آمد و از دکتر خواست تا دلیل متفاوت بودن کودک با خوانواده آن‌ها را بیان کند، ولی دکتر هم حیرت‌زده به نوزاد خیره شده بود.
پیرزنی که تا چند دقیقه پیش غرغرهایش تمام سالن را پر کرده بود و برای مدتی ساکت شده بود، به حرف آمد و خرافات گفتن‌هایش را شروع کرد:
- این دختر... این شب... این مو...‌ این‌ها همه نشانه است.
آروت، پدر نوزاد با تعجب به او نگاه کرد و گفت:
- نشانه‌ی چی؟
- این دختر بدشگون است... نفرین شده... رنگ سیاه نشانه بدی‌ست... نگاه کن آروت به چشمانش، که چگونه با تحقیر به تو نگاه می‌کند!.
رین، برادر دوم نوزاد با عصبانیت گفت:
- چه می‌گویی؟! او فقط یک کودک است، هر چه که هست، فرزند خانواده‌ی ما هست.
پیرزن: چگونه میتوانی بی‌تفاوت باشی، وقتی داری نشانه‌های او را می‌بینی، صورتش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Cotton Candy

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا