شاعر‌پارسی اشعار پروین اعتصامی

Michel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
517
پسندها
1,715
امتیازها
12,573
مدال‌ها
10
سن
40
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
ای گربه، ترا چه شد که ناگاه

رفتی و نیامدی دگر بار

بس روز گذشت و هفته و ماه

معلوم نشد که چون شد این کار

جای تو شبانگه و سحرگاه

در دامن من تهیست بسیار

در راه تو کند آسمان چاه

کار تو زمانه کرد دشوار


پیدا نه بخانه‌ای نه بر بام


ای گمشدهٔ عزیز، دانی

کز یاد نمیشوی فراموش

برد آنکه ترا بمیهمانی

دستیت کشید بر سر و گوش

بنواخت تو را بمهربانی

بنشاند تو را دمی در آغوش

میگویمت این سخن نهانی

در خانهٔ ما ز آفت موش


نه پخته بجای ماند و نه خام


آن پنجهٔ تیز در شب تار

کردست گهی شکار ماهی

گشته است بحیله‌ای گرفتار

در چنگ تو مرغ صبحگاهی

افتد گذرت بسوی انبار

بانو دهدت هر آنچه خواهی

در دیگ طمع، سرت دگر بار

آلود بروغن و سیاهی


چونی به زمان خواب و آرام


آنروز تو داشتی سه فرزند

از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Michel

Michel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
517
پسندها
1,715
امتیازها
12,573
مدال‌ها
10
سن
40
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
ای مرغک


ای مرغک خرد، ز اشیانه

پرواز کن و پریدن آموز

تا کی حرکات کودکانه

در باغ و چمن چمیدن آموز

رام تو نمی‌شود زمانه

رام از چه شدی، رمیدن آموز

مندیش که دام هست یا نه

بر مردم چشم، دیدن آموز

شو روز بفکر آب و دانه

هنگام شب، آرمیدن آموز

از لانه برون مخسب زنهار

این لانهٔ ایمنی که داری

دانی که چسان شدست آباد

کردند هزار استواری

تا گشت چنین بلند بنیاد

دادند باوستادکاری

دوریش ز دستبرد صیاد

تا عمر تو با خوشی گذاری

وز عهد گذشتگان کنی یاد

یک روز، تو هم پدید آری

آسایش کودکان نوزاد

گه دایه شوی، گهی پرستار

این خانهٔ پاک، پیش از این بود

آرامگه دو مرغ خرسند

کرده به گل آشیانه اندود

یکدل شده از دو عهد و پیوند

یکرنگ چه در زیان چه در سود

هم رنجبر و هم آرزومند

از گردش روزگار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Michel

Michel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
517
پسندها
1,715
امتیازها
12,573
مدال‌ها
10
سن
40
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
باد برودت


عالمی طعنه زد به نادانی

که بهر موی من دو صد هنر است

چون توئی را به نیم جو نخرند

مرد نادان ز چارپا بتر است

نه تن این، بر دل تو بار بلاست

نه سر این، بر تن تو درد سر است

بر شاخ هنر چگونه خوری

تو که کارت همیشه خواب و خور است

نشود هیچگاه پیرو جهل

هر که در راه علم، رهسپر است

نسزد زندگی و بی‌خبری

مرده است آنکه چون تو بیخبر است

ره آزادگان، دگر راهی است

مردمی را اشارتی دگر است

راحت آنرا رسد که رنج برد

خرمن آنرا بود که برزگر است

هنر و فضل در سپهر وجود

عالم افروز چون خور و قمر است

گر تو هفتاد قرن عمر کنی

هستیت هیچ و فرصتت هدر است

سر ما را بسر بسی سوداست

ره ما را هزار رهگذر است

نه شما را از دهر منظوری است

نه کسی را سوی شما نظر است

همهٔ خلق، دوستان منند

مگسانند هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Michel

Michel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
517
پسندها
1,715
امتیازها
12,573
مدال‌ها
10
سن
40
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
بازی زندگی


عدسی وقت پختن، از ماشی

روی پیچید و گفت این چه کسی است

ماش خندید و گفت غره مشو

زانکه چون من فزون و چون تو بسی است

هر چه را میپزند، خواهد پخت

چه تفاوت که ماش یا عدسی است

جز تو در دیگ، هر چه ریخته‌اند

تو گمان میکنی که خار و خسی است

زحمت من برای مقصودی است

جست و خیز تو بهر ملتمسی است

کارگر هر که هست محترمست

هر کسی در دیار خویش کسی است

فرصت از دست میرود، هشدار

عمر چون کاروان بی جرسی است

هر پری را هوای پروازی است

گر پر باز و گر پر مگسی است

جز حقیقت، هر آنچه میگوئیم

هایهوئی و بازی و هوسی است

چه توان کرد! اندرین دریا

دست و پا میزنیم تا نفسی است

نه تو را بر فرار، نیروئی است

نه مرا بر خلاص، دسترسی است

همه را بار بر نهند به پشت

کس نپرسد که فاره یا فرسی است

گر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Michel

Michel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
517
پسندها
1,715
امتیازها
12,573
مدال‌ها
10
سن
40
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
بام شکسته


بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد

بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری

لرزید پیکری و تبه گشت فرصتی

افتاد مرغکی وز خون سرخ شد پری

از ظلم رهزنی، ز رهی ماند رهروی

از دستبرد حادثه‌ای، بسته شد دری

از هم گسست رشتهٔ عهد و مودتی

نابود گشت نام و نشانی ز دفتری

فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست

و آن خار و خس فکنده شد آخر در آذری

ناچیز گشت آرزوی چند ساله‌ای

دور اوفتاد کودک خردی ز مادری
 
امضا : Michel

Michel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
517
پسندها
1,715
امتیازها
12,573
مدال‌ها
10
سن
40
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
بلبل و مور


بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار

گشت طربناک بفصل بهار

در چمن آمد غزلی نغز خواند

رقص کنان بال و پری برفشاند

بیخود از این سوی بدانسو پرید

تا که بشاخ گل سرخ آرمید

پهلوی جانان چو بیفکند رخت

مورچه‌ای دید بپای درخت

با همه هیچی، همه تدبیر و کار

با همه خردی، قدمش استوار

ز انده ایام نگردد زبون

رایت سعیش نشود واژگون

قصه نراند ز بتان چمن

پا ننهد جز بره خویشتن

مرغک دلداده بعجب و غرور

کرد یکی لحظه تماشای مور

خنده کنان گفت که ای بیخبر

مور ندیدم چو تو کوته نظر

روز نشاط است، گه کار نیست

وقت غم و توشهٔ انبار نیست

همرهی طالع فیروزبین

دولت جان پرور نوروز بین

هان مکش این زحمت و مشکن کمر

هین بنشین، می‌شنو و می‌نگر

نغمهٔ مرغان سحرخیز را

معجزهٔ ابر گهرریز را

مور بدو گفت بدینسان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Michel

ldkh

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/5/17
ارسالی‌ها
1,430
پسندها
2,338
امتیازها
16,473
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #27
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم:
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟

آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

پروین اعتصامی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ldkh

ldkh

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/5/17
ارسالی‌ها
1,430
پسندها
2,338
امتیازها
16,473
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #28
شنیده اید که آسایش بزرگان چیست
برای خاطر بیچارگان نیاسودن

به کاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خون نیالودن

همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن

ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن روح را نفرسودن

رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دری که فتنه اش اندر پس است نگشودن

پروین اعتصامی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ldkh

ldkh

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/5/17
ارسالی‌ها
1,430
پسندها
2,338
امتیازها
16,473
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #29
نگردد پخته کس با فکر خامی
نپوید راه هستی را به گامی
تر توش هنر میباید اندوخت
حدیث زندگی میباید آموخت
ببید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس، فکر بر پای ایستادن
پردن بی پر تدبیر، مستی است
جهان را گه بلندی، گاه پستی است پروین اعتصامی
 
امضا : ldkh

ldkh

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/5/17
ارسالی‌ها
1,430
پسندها
2,338
امتیازها
16,473
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #30
تا به کی جان کندن اندر آفتاب؟ ای رنجبر!
ريختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر!
زين همه خواری که بينی زآفتاب و خاک و باد
چيست مزدت جز نکوهش با عتاب؟ ای رنجبر!
از حقوق پای‌مال خويشتن کن پرسشی
چند می‌ترسی ز هر خان و جناب؟ ای رنجبر!
جمله آنان را که چون زالو مکندت، خون بريز
وندر آن خون دست و پايی کن خضاب، ای رنجبر!
ديو آز و خودپرستی را بگير و حبس کن
تا شود چهر حقيقت بی‌حجاب، ای رنجبر!
حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد
که دهد عرض فقيران را جواب؟ ای رنجبر!... پروین اعتصامی
 
امضا : ldkh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا