• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نامقدس‌ترین فرشته | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

.fatemeh.m.asl

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
142
پسندها
922
امتیازها
5,003
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
در نزدیکی آن‌ها مقید می‌شویم. دست اتابک به نرمی شانه‌ام را می‌فشارد. با صدای بلند و لبخندی که روی لبانش می‌نشاند سر همه را به طرفمان می‌چرخاند.
- دوستان عزیز اینم ستارهِ امشب ما خانم دلوان دجاج ویلونیست قهار.
از نگاه‌هایی که کنجکاو رویم می‌نشیند. حس توفیق به دست می‌گیرم. سرم را برای نشان دادن منیت و فیروزی بالاتر می‌گیرم و لبخند کوچکی به لب‌های یخ زده‌ام می‌بخشم. حتی از این فاصله زمزمه زیر لبان آن زنان فخر فروش را می‌شنوم که از زیبایی بی‌حد و اندازه‌ام سخن می‌گویند، اَمان از تکبری که خودش را در وجودم می‌کارد و حالا با خود فکر می‌کنم هیچ‌کس نمی‌تواند جا در پایم بگذارد. می‌گویند غرور بی‌اندازه بد است؛ اما من ازش حسابی راضی هستم.
- واقعا چشمگیر شدین خانم!
صدای همجوار و صمیمیِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : .fatemeh.m.asl

.fatemeh.m.asl

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
142
پسندها
922
امتیازها
5,003
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
بدون تکان خوردن سر با مردمک‌هایش سر تا پاهایم را از نظر می‌گذراند و کوتاه می‌گوید :
- باعث افتخاره که این بانوی جوان رو از نزدیک می‌بینم.
دستانش روی هوا خشک شده است. تنها بازتاب من خیره ماندن به چشمان قبیح اوست، چشمانی که تنها دنبال زیبایی زنانه می‌دویید.
اتابک دوباره سر به سمتم می‌چرخاند. باز هم در صورتش خواهش موج می‌زد که کارها را خراب نکنم و مگر می‌شد من قرب بدهم به مردی که معلوم نبود از دست دادنی کوچک چه فاجعه‌ای بزرگ در ذهنش می‌ساخت. در عوض بخاطر این که رنجیده خاطر نشود و بلیط نمایش را پس نگیرد. سنجاق سینه طرح سنجاقک که دست ساز خود بود و باید در اجرا به سینه می‌آویختم را در کف دستش بدون کوچک‌ترین لمس رها می‌کنم.
صدای خنده زیر لبی رامتین و فشردن دندان‌های اتابک به یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : .fatemeh.m.asl

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا