• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان او از چشم آبی تنفر دارد | ویدا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع vida1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 163
  • کاربران تگ شده هیچ

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
112
پسندها
432
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
او از چشم آبی تنفر دارد
نام نویسنده:
ویدا
ژانر رمان:
#مافیایی #معمایی
کد رمان: 5619
ناظر: Ellery Ellery

خلاصه:
همیشه می‌گفتن: بین مرگ و زندگی و عشق و نفرت، خط نازکی همانند نخ، قرار دارد. اما این برای قاتل زنجیره‌ای صدق نمی‌کند! برای او این صدق می‌کند: بین بی‌گناهی و مظلوم بودن؛ و مجرم تحت‌تعقیب ناشناس، یک‌خط نازک‌تر از نخ قرار دارد...
 
آخرین ویرایش

YEGANEH SALIMI

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
11/8/17
ارسالی‌ها
2,617
پسندها
8,520
امتیازها
33,973
مدال‌ها
25
سطح
16
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEGANEH SALIMI

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
112
پسندها
432
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
پیش‌گفتار
________
روش‌های نوین قاتل، برای کشتن آدم‌ها جالب است! ستودنی است که هر غریبه‌ای را داخل خانه راه می‌دهند؛ درحالی که همان پنج نفر، اگر می‌خواستند، می‌توانستند قاتل زنجیره‌ای باشند. مثل باقی آدم‌ها ترسو نیستند و در اتاق‌هایشان را قفل نمی‌کنند. شایدهم کله‌شق هستند! حالا خودشان را داخل دردسری بزرگ انداخته‌اند. چهار زن و یک مرد، با شک و تردید به یکدیگر زل می‌زنند. هرروز و هرروز. ولی از کاری که در آن خانه دارند، نمی‌گذرند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
112
پسندها
432
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
بخش اول: دوست باشین اما دشمن باشید!
____________________________________
در اکتبر سال ۳۰۲۵، وکیل سارینا پُکی به سیگاری که لای انگشتان ظریفش بود، زد. به چهار نفر دیگر نگاهی انداخت و با خودش گفت: - توی این سال، قاتل با روش‌های قدیمی آدم‌ها را قتل‌عام می‌کنه. پس یعنی کسی میون این‌ها که هنوز هم در زمان گذشته زندگی می‌کند و قاتل نصف‌بیشتر چشم آبی‌های جهان است!
دکتر سادیتا، نگاهی به فرد کناری‌اش انداخت و دود سیگار فرد کناری را با دست از بین برد. گوشواره‌ی بلندش را که به گوش چپش وصل بود را سفت کرد. چشمای خمارش را کمی بازتر کرد. اگر می‌خواست صادق باشد، می‌ترسید که دوباره سیگار کشیدن را آغاز کند.
در همین حین، معمار لینا، نگاهی به خانه‌ی درب و داغان انداخت و نگاهش را میان همه تقسیم کرد. گفت:
- من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
112
پسندها
432
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
صدای زنگ در، همه‌ را از جا می‌پراند. همه‌شان سعی می‌‌کنند با نگاه کردن به یکدیگر، باز کردن در را به همدیگر پاس دهند. سادیتا، از ته گوشواره‌اش گرفته است و می‌کشد. سارینا نیز سیگارش را تمام کرده است و یکی دیگر روشن کرده است. کم‌کمک، تحمل سینا سر می‌ریزد که فریاد زنان و غرغر کنان، در را باز می‌کند:
- همیشه‌ی خدا دخترا به ما بدبختا زور می‌گن... .
همزمان با باز شدن در توسط سینا، لنگه کفش پاشنه‌بلندی که متعلق به لینا است، روی سر سینا فرود می‌آید.
لینا: پیش قاضی و ملق بازی؟
با این حرفش همه، با همان عصبانیت و ترس‌شان از یکدیگر، با صدای بلند می‌خندند. سادیتا، دست‌زنان می‌خندد و به چشم بقیه، شبیه جانی‌ها و دیوانه‌ها دیده می‌شود. سارینا از فرط خنده، سیگار از دستش روی زمین افتاده است. لینا هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
112
پسندها
432
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
جوری نگاه می‌کند که انگار الان‌هاست که هجوم ببرد و خرخره‌ی لینا را بجود.
- درست حرف زدن از ویژگی‌های انسانه... اوه! یادم نبود یک انسان روبه‌روم نه‌ایستاده!
لینا، پاشنه‌ی کفشش را لمس می‌کند و می‌گوید:
- حیوان. حیوان. با من بودی حیوان‌؟
دوباره کفشش را به طرفش پرتاب می‌کند. این‌بار جاخالی می‌دهد.
سارینا، درحال شستن صورتش، می‌گوید:
- بچه‌ها بسه. بیاین یه آب به دست و صورت‌تون بزنین.
آلیس، رژ لبش را روی لبش می‌کشد:
- من یکی که نه. آرایشم خراب می‌شه.
لینا، با پاهای پابرهنه‌اش، روی زمین قژ‌قژی، شروع به راه رفتن می‌کند. انگشتان اشاره‌اش را داخل چشمانش فرو می‌برد و لنزهایش را درمی‌آورد. بالآخره، چشمان آبی‌اش پدیدار می‌شوند. دستانش را به‌هم می‌چسباند و پر آب می‌کند. چندین بار این کار را تکرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] nahlan

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا